خورشید مدت هاست دیگر طلوعی ندارد که بسوزاند این دلنوشته های توست که با آتشش می سوزاند و خاکستر می کند عشق نه درد است و نه دلتنگی و نه اندوه عشق فقط عشق است مگر می شود بوی گل یاس را تعریف کرد و هیچ کسی محصور در حباب نیست این آستین پاک شده ی از اشک نوشته های توست مدت ها بود که گم کرده بودم که چه بنویسم و چه بخوانم شاید حرف ها احمقانه باشد برای تو و یا شاید برای من اما این ابلهی را دوست دارم