باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

چرا آخه

چرا ؟

چرا ما آدمها عادت کرده ایم همیشه بقیه را در غم خودمون شریک کنیم

چند وقت پیش مادر زنگ زد که فلانی شوهر دختر دایی عمه ات  پدر اقبال همبازی قدیمی ات به رحمت خدا رفته مراسمش در فلان مسجد 

بر قراره حتما بری ها وگرنه عمه گله می کنه !

گفتم مادر جان من باید کار و زندگی را رها کنم هفتاد کیلومتر رانندگی بکنم بروم برای مراسمی که هیچکسی  را نه من می شناسم نه اونا من را !

گفت : 

اقبال  که پنجاه و پنج شش سال پیش که همبازیت بود را نمی شناسی ؟

بالاخره پایش را  توی یک کفش کرد که باید بروی و بروی 

بالاخره ما هم ساعت دو بعدازظهر کرکره را پایین زدیم رفتیم مسجد 

همانطوری که حدس زدم  چهره ی آشنایی را ندیدم

نیمساعتی نشستم وقتی به خونه رسیدم با چهره  عبوس همسری روبرو شدم که با توپ پر 

گفت : مگه قرار نبود که امروز خرید برویم

گفتم چرا ولی اینطور شد 

حالا پا شو برویم 

ولی مگه راضی شد 

فردا به مادر زنگ زدم گفتم حاج خانم دیروز با این فاتحه بین من و حاج خانم دعوا انداختی 

گفت : 

مگه من فقط به تو گفتم به بقیه هم گفتم ولی هیچکدوم شون نرفتند خب تو هم نمی رفتی

دیدم حرفش واقعا منطقی  است  خب من هم نباید می رفتم 

حالا باید بروم ناز همسر را بکشم تا از خرید شیطان پیاده بشه

یادی از دکتر

این متن فوق العادست ینی محشره

دکتر علی شریعتی


در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.


دکتر علی شریعتی


درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..

ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است


دکتر علی شریعتی


خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!

خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد..


دکتر علی شریعتی


ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..

آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ

ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..

ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..

ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.

ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".


دکتر علی شریعتی


بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...


دکتر علی شریعتی