باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

درد سر اداری

برای دریافت ریز نمرات دیپلم و پیش دانشگاهی با مترو به تجریش رفتم 

به آموزش پرورش مراجعه کردم 

گفتند ریز نمرات را باید از مدرسه بگیرید 

به مدرسه مراجعه کردم 

گفتند بعلت آلودگی تعطیل است 

از فرصت استفاده کردم و برای زیارت امامزاده صالح رفتم 

ابتدا برای تجدید وضو به سرویس  بهداشتی مراجعه کردم 

سرویس بهداشتی بسیار تمیز و مرتب  بود 

تنها ایرادش اهرم شیر آب  اش بلند تر از حد معمول بود 

آرنج ام بهش گیر کرد 

آب با فشار وارد گوشم شد  و لباسم هم خیس شد 

*****

روز دوم  مدرسه زنگ  زدم خوشبختانه گوشی را برداشتند 

خانمی که صحبت می کرد خیلی همکاری کرد 

قرار شد ساعت یک ببعد در مدرسه باشم 

ساعت دو و نیم رسیدم 

درب مدرسه بسته بود و هر چه زنگ زدم کسی جواب نداد 

روی درب مدرسه شماره تلفنی بود که در صورت بسته بودن تماس بگیرید 

زنگ زدم بالاخره گوشی را برداشت 

گفت مدرسه تعطیل است !

گفتم با خانم مدیر صحبت کرده ام 

قرار بود یک تا پنج باشند 

گفت فعلا که نیستند 

در این هنگام یک دختر خانم هم رسید 

زنگ زد به خانم دفتر دار 

گفت داخل مدرسه است 

بالاخره یک خانم در را باز کرد ظاهرا ارباب رجوع بود 

داخل شدم و به دفتر دار قضیه را گفتم 

رفت با یک کلاسور برگشت گفت اسم پسرت را پیدا کن 

گشتم نبود که نبود 

زنگ زدم به پسر گفتم این طوری است 

گفت به دفتر دار بگو فرض کن اصلا ریز نمره ها گم شده چه باید کرد ؟

گفت  : برو آموزش و پرورش 

پاس کاری مجدد

به آموزش پرورش رفتم  ساعت سه بعد ازظهر 

یک خانم که در شرف رفتن بود 

دو سه دقیقه ای یک پرینت از نمرات پیش دانشگاهی را بدستم داد 

و گفت برو امضا ها را بگیر 

دو سه بار طبقه ها را با این زانو های فرسوده بالا و پایین شدم 

بالاخره دو امضا گرفتم 

و بقیه اش مونده برای شنبه 

امروز شنبه است 

همسر را برای دریافت ریز نمرات دیپلم به آموزش پرورش منطقه پنج‌فرستادم 

نوه ی پسر هم در خواب ناز بود 

زنگ زد گفت نمره ها را گرفتم ولی باید ببریم مدرسه برای امضا و مهر 

این بار من رفتم 

مدیر مدرسه ریز نمرات را گرفت و با ریز نمرات داخل پرونده اش مقایسه کرد که قلابی نباشد 

به  خودم گفتم پدر بیامرز وقتی مدارک را دو ماه پیش ازش گرفتیم این ریز نمرات را نداد و ما را بین ادارات مختلف سر دواند 

ریز نمرات را گرفتم 

برای مهر و امضا به آموزش و پرورش بردم 

بعد مهر و امضا گفت حالا باید ببری به آموزش و پرورش اداره ی کل در خیابان طالقانی 

اون طوری گفت خیابون طالقانی انگار یک کوچه بالاتر است 

ساعت دوازده موقع اذان به اداره ی کل رسیدم 

اتاق ۱۰۶ یک خانم گفت بگذار از طریق سیستم خودمون تاییدیه درستی مدارک را بگیرم 

گفتم خانم خدا وکیلی خیلی خسته شدم از بس این اداره و اون اداره رفتم 

گفت می دونم  !

مدارک را بررسی کرد و گفت درست است ببر برای امضا و دبیرخانه و بعد ببر برای دریافت کد رهگیری 

برای دریافت کد و دو سه کپی نزدیک هشتاد هزار تومن پول گرفتند 

مدارک را جمع کردم و به دارالترجمه بردم 

گفتم این مدارک را لطف کنید ترجمه کنید 

گفت یک ماه طول می کشد 

به پسر زنگ زدم ( خدا پدر و مادر سازنده ی اینترنت ) را بیامرزد 

گفت نه یک ماه زیاد است  یک شماره تلفن بهت می دم تماس بگیر ببین آنها چه می گویند 

تماس گرفتم گفت سه هفته 

احتمالا یکشنبه باید اونجا بروم 


ساعت

دختر اولی چند روز دیگه تولدش بود 

گفت می خوام برم پوتین ارزان قیمت بخرم 

گفتم خب برو یکی خوبش را بخر

گفت فعلا دستم خالی است 

کادو تولدش را به حسابش زدم 

گفتم برو اونی که دلت می خواد بخر 

رفت یک پوتین بلند خرید با یک ساعت مچی

هم قدم شمار دارد و هم ضربان نبض را می شمارد و هم اگه   گوشی زنگ بخورد هشدار می دهد 

دختر دومی گفت 

خوبه که کار می کند 

رفته ساعت خریده است 

گفتم چند خریده گفت : هشتصد 

هشتصد به حسابش زدم 

گفتم تو  هم برو بخر 

اولش گفت چرا زدی ؟ 

بعد رو کرد به دخترش گفت می خوای از ساعت‌های خاله برایت بخرم 


پله برقی

پیرمرد ها و پیرزنها برای اقامه نماز جماعت از این ور خیابان به اون ور خیابان معمولا از پله برقی استفاده می کنند 

تا حالا چند قواره چادر لا به لای پله ها گیر کرده و باعث شده مدتی از پله های ثابت استفاده شود 

امروز تقریبا انتهای پله ها بودم که صدای جیغ و داد خانم ها توجه ام را جلب کرد 

یک خانم هم سنو و هم وزن مادر خدا بیامرزم روی پله ها ولو شده بود 

سریع بسمت پایین رفتم تا کمک کنم ولی نتوانستم بلندش کنم 

دو نفر خانم همراهش فقط جیغ می کشیدند 

خب به انتها رسیدیم من یهویی زمین خوردم 

خانمه هم مانتو و چادرش لای پله ها گیر کرده بود یک تای کفش ام هم زیرش مونده بود 

چند نفر هاج و واج داشتند نگاهمون می کردند 

گفتم پله را خاموش کنید 

اما هیچکس نمی‌دونست چکار کند 

یک تعداد هم از خانمهای نماز گزار از سمت دیگه بالا آمدند و جیغ می زدند 

گفتم خانم هیچی نشده باید چادر را از سرش بیرون بیاوریم 

مانتو را هم در بیاوریم 

تو این هیرو بیر خانمه قبول نمی کرد که بی حجاب بشود 

گفتم حاج خانم عیبی ندارد چون سن ات بالا س گناهی نیست اگر دو نفر هم شما را ببیند 

بالاخره مسئول پله برقی اومد 

کمک کردند لباس از تنش در آوردند 

گفت باید جهت را عوض کنیم تا وسایل بیرون بیاید 

دیگه من نیایستادم و رفتم 

در مسیر با خودم نجوا می کردم آخه  حاج خانم بنشین تو خونه ات نماز برای جوانتر ها هم به جماعت مکروه است 

موقع برگشتن فهمیدم درب های پله برقی را بسته اند 

و حالا ما باید مدتها  بدون پله برقی باشیم 

تمدید

گواهینامه ای تاریخش اینماه داره منقضی می شود 

یک search در گوگل کردم 

شناسنامه و کپی کارت ملی و کپی و گواهینامه و کد پستی هم نیاز بود 

به دفتر پلیس ۱۱۰ مراجعه کردم 

گفت سیستم از ساعت هشت صبح قطع است 

مدارک را گرفت چون گذرنامه ام تازه صادر شده بود نیاز به عکس نبود 

نشستن بی‌فایده بود 

فردایش مراجعه کردم 

سیستم وصل بود و معرفی برای معاینه چشم داده شد 

برای معاینه چشم به نزدیک ترین مرکز مراجعه کردم 

نفر اول بودم 

تابلو را نشان داد یکی لش را کامل دیدم ولی با اون یکی مشکل داشتم 

گفت برو عینک جدید بگیر و بیا 

به بینایی سنج مراجعه کردم 

معاینه کرد و لنز های بعد عمل را هم گفت خوبست  و سر جایش است 

گفت مشکلی ندارد 

یک نامه داد و یک شماره ی عینک 

عینک را تهیه کردم همراه با نامه به پزشک معتمد ارائه دادم 

ولی باز ایراد داشت یکی کامل بود و دیگری ناقص 

گفت برو یک هفته استفاده کن بعد بیا تا چشمت عادت کند 

هفته ی بعد مراجعه کردم همراه با یک نامه ی دیگر از پزشکی که  آب مروارید  را عمل کرده بود 

البته قبل معاینه گفت ممکن است لنز کثیف شده باشد 

فهمیدم که لنز تعبیه شده را باید هر مدت یک بار معاینه کنند که اگه کثیف شده باشد باید تمیزش کنند 

حالا چطوری ؟ نمیدونم 

بالاخره دکتر راضی به تایید شد 

#####

سر راه برگشت یک کدو تنبل خریدم که میگن برای درمان پروستات خوب است 

و زیره ی سیاه که معمولا روی غذا می ریزم و عناب که صبح به صبح  خیس شده ی آنرا به صورت یک لیوان می نوشم 

و البته گردو 

وقتی پیامک های خرید را بررسی می کردم مبلغ دویست هزار تومان از موجودی ام کم شده بود که خریدی نداشتم 

گفتم حتما یا حسابم را هک کرده اند و یا فروشنده ی کدو اشتباها دوبار کارت کشیده است 

همینطور تو فکر بودم 

یادم اومد که گردو و عناب هم خریده ام  

میگن مال یک جا می رود ولی ایمان هزار جا 


از خونه که بیرون اومدم 

یک خانم جلو دستگاه ای تی ام ایستاده بود 

کار بانکی داشت انجام می داد 

یک موتور دو ترکه اومد رد شد 

معلوم بود که دزد هستند 

رفت وسط خیابون و دور زد 

یک نگاه به خانمه انداخت 

رفت جلو تر پشت یک خودرو سمند ایستاد 

یکی شون پیاده شد 

داخل سمند که شیشه اش دودی بود را نگاه کرد 

همزمان من هم رسیدم 

به پلاک سیاه شده ی موتور نگاه کردم 

دیگه برایم ثابت شد که دزد هستند 

یکی شون که موهای کوتاه روشن داشت با چشم های به رنگ  چشمان گربه  دندان‌های فاصله دار 

چشم تو چشم هم شدیم 

به دوست اش گفت برو صداش کن 

یعنی خواست به من بفهماند که ماشین آشنا است 

وسط خیابان ایستادم 

در ماشین را باز کردند 

دزد گیر فعال شد 

خم شد چیزی از روی صندلی و یا شاید داخل داشبورد  برداشت و فرار کردند 

وقتی از جلوم رد شدند نفر عقبی به جلویی گفت ای ول 

بعد چیزی را بین چمن ها انداختند 

مسیر را گشتم ولی چیزی نیافتم 

دیروز هم دو باره یک موتور سوار دیگر آنهم دو ترکه با سرعت در حال فرار بود 

کاملا معلوم بود دزد هستند 

وقتی وارد خیابان شدم یک تعداد جمع شده بودند و می گفتند مگر ماشین ات دزد گیر نداشت ؟ 

دیروز هم دو تا موتور با چهار سرنشین دیدم با پلاک های سیاه شده 

که مشغول گشت زدن بودند 

همانطور که حدس می زدم نا امنی دارد به خیابان‌های تهران کشیده می شود 

مطمئنا  خانمها بیشتر در معرض خطر اند