باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

یخ زده

 

  دستهای مرا محکم بگیر  

شاید یخ وجودم  

با دست های تب زده ی تو  

بار دیگر  

به حیات جاوید برسد  

 

اسی بلاک

دنیا پر از پلیدی است نه به خاطر وجود آدم های بد  بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب

ناپلئون بناپارت


دشمنانت را فراموش کن تنها کسی که می تواند ترا به خاک سیاه بنشاند یک دوست کاملا مورد اعتماد است


مدفون اشک

    

  

   باز هم مرا در این قطرات اشک مدفون کردی  

 

 

      

و شاید

 

کاشک کسی این اعداد را پیدا کند 
و من می نویسم شاید خواننده ای باشد
احساس سنگینی می کند دوباره این سینه فشار داده شده ام
می خوانمت انگار نوشته هایت , کلماتت, کوهی شده
این گلو شاید بار دیگر تحمل نیاورد
من هم دلم هوس دریا را دارد
بیا دست در دست هم موج ها را مسخره ی خود کنیم
به دریا بزنیم و برویم و برویم
 و شاید
خود را گم کنیم