باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

غروب

این همان غروبی است که بعضی وقتا آدم دلش می گیرد 

آخرین یادگار های کوچه باغ های تهران 

شهر ما

این جا شهری است دل دل شهر ما 

مقبره های میلیاردی که زنده ها آرزوی داشتن همچنین اتاقکی را دارند که دو نفره زندگی خود را شروع کنند 

عکس بعدی تونلی است که آن پراید راهنما روشن دنده عقب داشت می آمد که یهو یک موتور سوار برای جلوگیری از تصادف با او سریع به چپ گرفت و زمین خورد 

پراید هم گازش را گرفت و رفت 

من از آینه ماشین شاهد واقعه بودم و عکس گرفتم  خوشبختانه موتور سوار آسیب ندید و به کمک راننده های عبوری بلند شد 

عجب روزگاری

بچه که بودیم بچه های شیر خوار 

یک پستانک داشتند که قرمز رنگ بود ته آن هم یک وسیله بود که با فشار از خودش صدا در می کرد 

این پستانک با یک نخ به لباس بچه سنجاق می شد 

اون طرف شانه هم یک دعا که در پارچه ی سبز پیچیده شد بود با سنجاق به لباس وصل بود 

شیشه شیر بچه یک شیشه نوشابه بود که یک پستانک دو ریالی کرم رنگ را به آن وصل می کردند 

و چای کمرنگ و قنداق را به ناف بچه می بستند 

وقتی رنک پستانک کرم تیره می شد آنرا دور می انداختتد  که ما آنرا به شیر ٱب وصل می کردیم وقتی پر آب می شد برای خیس کردن همدیگه از آن استفاده می کردیم 

حالا شیشه شیر شده پانصد هزار تومن 

پستانک بچه صد و پنجاه هزار تومن 

بی خود نیست که زوج‌ها از بچه آوردن منصرف می شوند