باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

قصه ی دعا و دعا نویسی

خیلی ها به دعا کردن و دعا نویسی اعتقاد ندارند و اونو یک دکان برای چاپیدن مردم می دانند 

خود من هم به همه ی  آنها اعتقاد ندارم ولی خوب بعضی چیز ها را دیده و یا از افراد معتمد شنیده ام که کمی منو دچار تردید میکند 


یکی از اقوام از زایمان اولی اش چندین سال گذشته بود ولی برای فرزند بعدی به هر دری می زد و به هر پزشکی مراجعه میکرد 

نتیجه ای نداشت تمام آزمایشات هم چیز خاصی را نشون نمی داد 

از طرفی هم شدید تحت فشار همسر و خانواده ی همسر بود  که اعتقاد داشتند دور سفره باید هفت هشت تا بچه ی قد و نیم قد نشسته باشند

در خوزستان یک دعا نویس بود که خیلی  به او  مردم اعتقاد داشتند که چند سالی است که به رحمت خدا رفته است

این قوم و خویش نزدیک نا امید از همه جا بالاخره به سفارش بعضی از اقوام همراه شوهر به دیدن ملا می رو د 

ملا سر کتاب را که باز می کند میگوید چله روی شما افتاده است و رفع آن هم خیلی زحمت دارد باید چند روز روزه بگیرم و به قبرستان  بروم و اینکار را بکنم و اون کار را ......

بعد چند روز  به ملا مراجعه می کنند و دعا را می گیرند و به آنها هم سفارش می کند چهل روز بعد بارداری حتما دوباره باید مراجعه کند 

حاصل آن دعا تولد دومین پسر بود 

دومین فرزند که بزرگ شد و به قول معرف از آب و گل در اومد بهانه جویی همسر این قوم و خویش برای فرزند بعدی باز هم شروع شد باز هم از این دکتر به آن دکتر از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه ولی بی نتیجه    و سرکوفت های مکرر بعدی 

تا بار دیگر  بار سفر را بستند و به دیدار ملا رفتند 

ملا سر کتاب را که باز می کند میگوید خانم شما هیچ مشگلی ندارد 

خود شما باید به پزشگ مراجعه کنید 

بعد از مراجعه مرد به پزشک و تست و آزمایش معلوم می شود نطفه اش ضعیف است و نیاز به معالجه و درمان دارد 

که نتیجه اش فرزندان بعدی شد