اواخر مرداد گفتند :
اداره قرار است وام بدهد
شمال را ول کردم
به اداره مراجعه کردم
یک فرم بالای ۷۰ سال پر کردیم
گفتند احتمالا به بالای هفتاد وام نمی دهند
بعد ضابطه گذاشتند
دو ضامن چک صیادی دار
نامه کسر از حقوق
آخرین فیش حقوقی
مدارک را جور کردم
گفتند چون سن شما بالاتر از هفتاد است
چهار میلیون صد هزار تومن حق بیمه باید واریز کنید
پول را واریز کردم
به دخترم گفتم بیا وام را به اسم تو بگیرم تا چهار و صد را ندهم
مادرش گفت شاید خودش بخواهد وام بگیرد
پس چک صیادی منتفی شد
حالا یک سفته ی هفتاد میلیونی نیاز بود
تمام بانک ملی ها را گشتم نبود که نبود
به ناچار یک سفته ی صد میلیونی خریدم
گفتم حالا که مدارک تکمیل لست
پنج شنبه به بانک مراجعه خواهم کرد و مدارک را تحویل می دهم
پنجشنبه ساعت شش صبح از منزل خارج شدم
به بانک مراجعه کردم
گفتند برو شنبه بیا
پنجشنبه قسمت اداری تعطیل است
صندوق یک سایت دارد که باید کلیه مدارک بار گزاری شود
تنها یک مدرک را شد بار گزاری کنم
کار موند برای روز شنبه
ساعت هفت و نیم صبح به بانک رسیدم
چند نفر زرنگ تر و سحر خیز تر از من روی صندلی ها لم داده بودند
بالاخره مدارک را تحویل دادم و ساعت ده به منزل برگشتم
این وام یک خوبی داشت
که اکثر همکاران را که سالیان سال از آنها بی خبر بودیم را ملاقات کردیم
سلام بر شما
که راز هاشو با شما درمیون می‌گذاره.
:
همیشه سلامت و سرحال باشید.محتاج هیچ کسی نباشید الهی
والهی شکر و سپاس.بابت وجود همسفر کوچولویِ دوست داشتنی شما
قند و عسل گل گلاب
بعد به خودِ آذر ماهی ام فکر کردم.لبخندم گرفت و
هستم.
خیلی ممنون از کامنت تون.
بله.به نظرمم؛با توجه به درون و برون تون؛شما دوست عزیز و خیلی خوب و دوست داشتنی ای هستید.مثلا علاوه بر اینکه پدر خیلی خوبی هستید.دوست گل دخترها.حتی خانوم خانومآ.گل دختری هستید
خدا حفظ تون کنه
در خصوص ترافیک.
ما که هیچ کجا نرفتیم.
ولی بابا گیان گفت.جاده ها به شدت شلوغ و
ترافیکه.
و اینجا باروون به شدت میباره و
هوا خیلیییی سرد و
آبان ماه ماننده.
ولیکن در خصوص سوالی که پرسیده بودم.
پس از خواندنش.واکنش ام این بود که.بلند بالا خندیدم.
تو دل ام گفتم.خوب.بله .الانش ام.با خودم دوست صمیمی ای
البته امیدوار و آرزومندم.اون بخش خوب و بدم.به کسی .جز خودم .آسیبی نرسونه.آخه به نظرم.گاهی آدم .بد و خوبُ تشخیص نمیده.باید همیشه متوکل باشه و از خدا کمک بخواد.که لحظه ای.از منِ ما.غافل نشه.
با درود
سپاسگزارم
ما هم به اندازه خودمون پدر سخت گیری بوده ایم ولی سخت گیری من با سخت گیری عیال تومنی کلی فرق داشت
هم سختگیری می کرد و هم عکس العملش تند بود
مثلا پسر که در سن قبل از مدرسه مرتکب خطایی شده بود
گونی آورده بود که بندازش تو گونی
من وقتی در را باز کردم واسطه شدم
بعد اعتراف کرد که چه کار بدی کرده است
یا دخترهای را به خونه راه نمی داد تا من برسم و واسطه بشوم همیشه هم پشیمون می شد
الان چپ و راست با دادن پول می خواهد جبران کند
البته بچه ها ظاهرا همه چیز را فراموش کرده اند ولی گاهی هم برای خنده و دور همی عنوان می کنند
سلام بر شما
خدا پشت و پناه آقا پسر و عروس خانوم باشه
همکار بابا گیان.۸ ساله که رفته.هنوز نیومده. گفت به خانومم گفتم.بریم بریم نمی کنیآ.دلت تنگ شد.مامانتُ میاریم پیش خودمون.بعد گویا مادرخانومش رفته بود.
است.
از آن مدل خوابهای عمیق.با اندک خُر و پف.
خیلی ممنون از کامنت ها تون.
امید که مهمان ها در ترافیک نمانده باشند.
و خداوند پشت و پناه حاج خانوم باشد.خدا قوت و خسته نباشند.بابت نگهداری گل پسر .قند و عسل خان
خدایا شکرت.
هم بابت وجود آقای قند و عسل
هم بابت خبر خوشِ شاغل شدن.خاله جانِ قند و عسل
خداوند به اش سلامتی و خیر و برکت ببخشه
آخی
گفت مهمان بیاد .هزینه کمتره.تا ما بخواییم.پاشیم بیاییم ایران.
دیگه ما هم خونه باغ هستید و
جناب سرهنگ هم نیامد
الان هم ساکت اینجا نشستیم.چون .آقای چوپان از دیلمان آمد پیش ما.ناهار را نوش جان نمود و
حالا خواب
سلام
موقع آمدن من گفتم هراز را انتخاب کنید من به ناچار از چالوس رفتم چون در نور باید یک نامه را از بنیاد مسکن می گرفتم
ولی گوش ندادند
برگشت از هراز رفتند مسیر شبانه معمولا کم ترافیک است
دامادم راننده شب رو هست
بنده خدا الان در سمت شیراز است ماشین اش داخل جوی آب افتاده است فعلا مشغول تعمیرات است
قرار بود دوشنبه تهران باشد فکر نکنم برسد
من هم که فعلا تصمیم به ماندن دارم
پسر هم که شنبه آن شالله بر می گردد
میگن برادر و پدر به خانه دختر بروند خیلی دختر شاد می شود
امیدوارم همیشه شاد باشید