باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

قرض

یواشکی اشاره کر د گفت بیا کارت دارم

گفتم : ها خیره 

سرش را پایین انداخت و من من کنان گفت : 

بیست تومن داری بهم تا سر برج بدی آخه تصادف کردم ماشین را می خوام بدم صافکاری 

البته چون باهاش رو در بایستی نداشتم گفتم مرد حسابی خب از خانمت بگیر الحمدالله شما هم دو ترکه هستید

دو ترکه اصطلاحی بود که همکارها به کسانی می گفتند که زن و شوهر شاغل بودند 

گفت : بهش گفتم اما کاشکی نمی گفتم 

جلو بچه‌ها برگشت گفت بیا پام را ببوس تا بهت قرض بدم

حسابی جلو بچه‌ها خیطم کرد 

من هم گفتم به همین خیال باش می رم نزول می کنم منت ترا نمی کشم 

حالا اگه داری بده تا کارم راه بیفته 

بهش پول را دادم و او هم دسته چک را در آورد و یک چک بیست تومنی برای سر برج نوشت و دستم داد

البته من با او رفت و آمد خانوادگی داشتم خانمش هم زن بساز و خوبی بود نمی دونم چرا آن حرف را زده حتما  دل پر خونی از این رفیقم داشته

ولی رفیقم هم آدم خانواده دوستی بود 

سال ها از آن  قضیه گذاشت و دوستی ما ادامه داشت الحمدالله وضع مالی اش هم خوب شد 

یک روز بهش گفتم راستی اون داستان چی بود لبخند تلخی زد و گفت به لطف خدا تا الان در مانده نشده ام تا دو با ره بهش رو بزنم انگار آن روز هم خدا دلش برایم سوخت  بار ها شده بهش پول قرض داده ام ولی هرگز ازش قرض نکرده ام ولی تا آخر عمر زخم آن در دلم هست