باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

برگشت به تهران

بالاخره بعد از کلی زیر و رو کردن ترمینال یک اتوبوس پیدا کردیم که صد شصت هزار تومن می گرفت 

رفیقم کمی من من کرد 

من سوار شدم او هم ناچار شد سوار شود 

یکی دو ساعت معطل شدیم تا مسافر ها که اکثرا غیر ایرانی بودند سوار شدند 

با تکمیل مسافر حرکت کردیم 

راننده هر جا که می ایستاد مصیبت برای دستشویی و توالت داشتیم 

نمیدونم چرا این کار ها را این امت بنی هندل می کنند 

هر جا که می ایستاد چند دستگاه اتوبوس هم آنجا بودند 

فکر کنید یهو دویست سیصد نفر می خواستند از چهار پنج دستگاه توالت استفاده کنند چه می شود ؟

رفیقم بر عکس من قدرت نگه داری خود را داشت و تا دوازده ساعت هم نیاز به دستشویی پیدا نمی کرد 

خواب و. بیدار بودم که دیدم انگار برگشته ایم به عراق 

محیط برایم کاملا غریبه بود خوب که نگاه کردم  چشمم به تابلوی پل دختر افتاد 

گفتم عجب کاری این راننده کرده است و مسیر را سه ساعت طولانی کرده است

رفتم بهش اعتراض کردم گفت مسیر همدان شلوغ است 

گفتم من این مسیر ها را مثل کف دست می شناسم شما سه ساعت ما را با تاخیر خواهید رسانید 

گفت ما ساعت هشت تهران هستیم 

گفتم ما ساعت یازده تهران خواهیم بود 

وقتی به تهران رسیدیم سوال کردم آقای راننده ساعت چند است 

گفت یازده و یک دقیقه !

بعد ها فهمیدم این مسیر را به خاطر آن انتخاب کرده است چون پلیس راهی نبود تا دفتر چه ی او را نگاه کند که چند ساعت استراحت داشته است 

خود راننده گفت من دو باره به مهران بر خواهم گشت

واقعا عدم کنترل باعث تصادفات وحشتناک می شود