باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

طلسمی که شکست

بر خلاف انتظارم 

ثبت احوال وکالت نامه را دید و گفت اگر چیزی راجع به ثبت و احوال آمده است بیا به من مراجعه کن 

وکالت نامه را خواندم یک اشاره به کارت ملی شده بود 

بالاخره گواهی کارت ملی را با پرداخت ده هزار تومن گرفتم 

برای زدن مهر به مسئول مربوطه مراجعه کردم 

از زدن مهر خودداری می کرد می گفت اسم اداره ثبت و احوال نیامده است 

بالاخره دلش سوخت و مهر را زد 

امروز ساعت شش و نیم راهی بانک شدم 

از ساعت هفت و سی دقیقه تا هشت و سی دقیقه چشم در چشم متصدی بانک دوختم تا بالاخره بهانه تراشی هایش تمام شد و کارت را تحویل گرفتم 

خدا کند دیگه نیازی به این وکالت نامه پیدا نکنم 

ما و نخود سیاه

یک وکالت نامه کلی از پسر دارم که وکالت داده است کلیه امور بانکی و معاملاتی از رهن و اجاره و خرید و فروش وکیلش هستم 

تماس گرفت گفت کارت بانک صادرات که در اختیار یکی از گارگران افغانی اش هست گم شده است 

کل موجودی متعلق به آن گارگر است 

زحمت بکش با آن وکالت نامه یک کارت جدید بگیر یا موجودی اش را به کارت همان کارگر افغانی منتقل کن 

به بانک صادرات نزدیک محل مراجعه کردم 

مشخصات کارت و وکالت نامه را دادم و خوشحال از اینکه کار یک بنده ی خدا را دارم راه می اندازم 

متصدی بانک گفت باید بروی همانجایی که حساب باز شده است 

اول زنگ زدم به معاون شعبه و قضییه را شرح دادم 

گفت بله بیا 

صبح اللطلوع  رفتیم که به ترافیک هم نخوریم 

خدا پدر این بلد را بیامرزد قشنگ تا جلو بانک هدایت ام کرد 

نفر اول بودم 

به متصدی جریان را شرح دادم 

مدارک را نگاه کرد و یک پاکت خالی لاک و مهر شده بدستم داد 

گفت : آدرس منزلت را بنویس و به پست بده تا برایت بیاورد 

همین کار را کردم 

دو روز بعد پاکت بدستم رسید 

پاکت را صبح زود به بانک بردم که به ترافیک نخورم و جای پارک هم گیرم بیاید 

نیم‌ساعت جلو بانک قدم زدم 

تا دربها باز شد 

مدارک را به متصدی بانک دادم آنرا زیر و رو کرد بعد گفت کارت ملی پسر 

گفتم کارتش پیش خودش است 

گفت نمیشه که     باید کارت ملی اش باشد 

یا خودش باشد 

گفتم پس این وکالت نامه به چه درد می خورد 

گفت این وکالت نامه را ببر به اداره ثبت احوال و بگو یک کارت ملی برایش چاپ کنند وقتی آوردی من کارت بانکی جدید برای شما صادر می کنم 

یعنی برو دنبال نخود سیاه