باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

اسی بلاک

دنیا پر از پلیدی است نه به خاطر وجود آدم های بد  بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب

ناپلئون بناپارت


دشمنانت را فراموش کن تنها کسی که می تواند ترا به خاک سیاه بنشاند یک دوست کاملا مورد اعتماد است


نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1391/10/07 ساعت 18:08

حتی اگر

بگذار که این تیک تاک ها با ضربه های نبض قاطی شود...


تیک تاک با ضربان قلب هم که قاطی شود
باز ذهن زخم خورده ی من کوک نمی شود


برای اینکه یادت باشه چی نوشتی تیکه ایش رو که خیلی خوشم اومد جواب دادم

اینقدر نوازشت خواهم کرد
که برای همیشه
درد را فراموش کنی

راستی دوست دارم همیشه نظرت رو در مورد نوشته هام
بدونم نه اینکه بگی خوب بود بد بود برام بگی و جواب نوشته هام
گمراهی هام رو بدی
البته اگه وقت کردی

آدم که سنش بالا بره
لطافت طبع ش هم مثل خیلی چیز های دیگه که داره از دست می ده
یواش یواش سنگی می شه
خب من اصلا نمی تونم برای نوشته هایت نظر بگذارم
چون اینقدر هم قشنگ می نویسی و هم قشنگ توصیف می کنی
فقط باید اونو نه یک بار بلکه باید چند بار خوند
بعضی وقت ها نوشته هات اونقدر منو مسحور خودش می کنه که حیفم می آد نوشته هاتو با مرکب ذهن خودم سیاه کنم

Fatima 1391/10/08 ساعت 23:04 http://barbara.blogsky.com

Slm be webam sar bezan

چه عجب بعد از مدت ها پیدات شد

در مورد نوشته هام و تعریفت
خواستم بگم مرسی و خیلی خوشحالم که خوشت
اومده
راستی حس کردی تغییر سبک منو ؟
از تیر ماه به این طرف عوض شدم
حتی جهان بینم و تفکرم در مورد نیروی برتر یا خدا

هر چه آدم به او نزدیک تر بشه
بیشتر احساس آرامش می کنه
حالا سعی کن
شیرین تر بنویسی
امتحان کن
ببین می تونی

الی 1391/10/10 ساعت 13:45 http://silent-lonely.blogsky.com

تعبیر قشنگی بود...ممنون:)

راسی باشماق =کفش؟

باشماق
یعنی دمپایی

سلام
در وبلاگ دیوانه دیدمت
خوشحال شدم اونجا می ری
خوب می نویسه

منو خوندی ؟

مگه می شه نخونم
دیوانه هم
بله قشنگ می نویسه
مثل خودت

سعیده 1391/10/11 ساعت 17:29 http://852321.blogsky.com/

سلام
یکم خوندمت...
خوشم اومد...

[ بدون نام ] 1391/10/12 ساعت 16:32

بگذار بار دیگر
با صداییت
هم صدا شوم
می بینی که هنوز گرمای دستت بر روی گونه هایم اثزش هست
گفتی برو
من هم رفتم تا در کوچه های غربت دلدادگیت برای همیشه
گم شوم
می دانم که گم شدنم برای شادی نمی آورد

کدوم گمشده ای برای آدم دلتنگی نمی آورد ؟
حتی اگر سال ها بی وفایی کرده باشی

شکسته بال 1391/10/15 ساعت 19:13

دلم گرفته بابایی

وقتی به دانه های ریز بارون می نگری
وقتی دانه ها به دندانه های لبه ی شیروانی دلت بر خورد می کند
چرا به جای دلتنگی
به زیبایی اش نمی نگری ؟
بیا و دستت را به دست یخ زده من بمال شاید
گرمای دستت
این یخ زده احساس را
باز ذوب کند

شاید تنها کسی
که آدمی را زمین می زند
خود اوست
و ...
اشتباهی که همه عمر پشیمانم از آن
اعتمادیست که بر مردم دنیا کردم

بار ها چوب همین اعتماد را خورده ام
همین ده دقیقه پیش نیز همین طور
اما چه باید کرد
یا باید شست
و یا باید فراموش کرد
من فراموشی را ترجیح می دهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد