باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

خریدار ضایعات

وانت بار بلند گو بدست داد می زد 

آهن قراضه یخچال کهنه تلویزیون سوخته درب و پنجره ماشین لباسشویی و ضایعات را می خریم 

گفتم کاهش یک وانتی هم پیدا بشود 

و بگوید آدم ضایع را هم می خریم 

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran 1401/11/11 ساعت 15:27

سلام بر شما.
عجب جمله ی تامل برانگیزی گفتید.


با درود
آدم های ضایع اطراف مون خسته مون کرده اند
البته اگر روزی قرار باشد ضایعات بخرند شاید من را دو دستی و صلواتی تحویل بدهند

Baran 1401/11/12 ساعت 22:55

با سلام و شب بخیر.
دوووور از جون تون و
شکر خدا،بعید می دونم این کار رو بکنن.شما برای تک تک خانواده و همه ی ما،عزیز و آباد اید
ان شاءالله،صلواتی برای سمساریِ ما،سرپرستی و
حسابداری کنید.

راستی،
بابا گیان تعریف کرد
پشت سیستم اداره نشسته بودم
یکی گفت سلام آقا!
سر بلند کردم،یک خانم و یک دختر نوجوان.
گفت یهو چشمم به خروسی که ،خانم زیر بغلش زده بود افتاد.
گفت همکارها آمدند.پرسیدن خانوم؟خروس فروشیه؟خانوم پاسخ گفت،نه.از بازار روز ۲۵۰ خریدم.گفت همکارم به اش گفت،۳۵۰ می خرم.گفت نخیر،واسه مرغام خریدم.
گفت ،بعدش،همه ساکت شدن.خانومه مکث کرد.یهو خنده اش گرفت و
از خنده ی ایشان،همه زدن زیر خنده.بابا گیان گفت،به اش گفتم خروسِتو ببرخونه.بعد بیا.کارت رو انجام می دم.گفت به ام گفت،نبندینا!!الان بر می گردم.
بگذریم
از آقای قند و عسل چه خبر؟ادای ضایعاتیِ رو نگرفتدادا و سارا و چوپان،ادای این بندگان خدا رو می گرفتن.

سلام
چه خانم ساده ای بود
اگه مردم اینقدر ساده و بی رنگ و لعاب بودند دختر ها به سن چهل و پنجاه سال نمی رسیدند
الان سه دختر مجرد در مجتمع آپارتمانی ما هست معلم بازنشسته ، استاد دانشگاه ، رئیس یکی از شعبات بانکها
و یک خانم مطلقه دهه ی هفتادی با یک پسر کلاس سوم چهارمی
****
قند عسل سرما خورده لست الان هم پیش ما است منتظر خاله و دختر خاله اش هست کهد بیایند
ماشالله برای خودش فیلمی شده است

Baran 1401/11/13 ساعت 11:43

با سلام و طلب رحمت و آمرزش ،در این پنج شنبه روز،برای اموات شما،......

بله،فرمایش شما صحیح می باشد.ولی خوب.اون سازشی که ،ما از ننه های ما دیدیم...،در نسلی که شما به تصویر کشیدین نیست.
واینگونه اس که،زندگیِ مجردی رو+دست شون تو جیب خودشون بره،... می پسندن.واین طلاق های دهه ۷۰هم ،که اخیرا به دهه ۸۰ هم رسید،بیشترش،برای رهایی از خانه پدری،مستقل بودن،بدون ولی بودن ،به ازدواج ختم شده بود،..
دختر خانم متولد ۸۵
مطلقه.
یکی ام ۸۰.
آنوقت،دختر خانمی ۶۵ ساله،بازنشسته ی اداره ی بهداشت،برای وام ازدواج ،همراه شوهر ۵۴ ساله اش،ارباب رجوع برادرم بود،
یکی از همکارهای برادرم،رئیس شعبه اس.یک خانمی که،تا مقطع دکترا تحصیل کرده.شوهرش ام تعویض روغنی ،با تحصیلات نامشخص دارد.
بگذریم
خدا آخر و عاقب بچه ها و نوه و نتیجه ها را بخیر گذراند

*****
آخیان شاءالله که هرچه زودتر خوب شه

با درود
خدا جمیع رفته گان را بیامرزد
فکر کنم قانون واتیکان را ما هم باید به اجرا در بیاوریم
در مذهب کاتولیک یک زمانی طلاق معنا نداشت و آش کشک خاله بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد