باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

امداد باطری

ساعت ۷۳۰ دقیقه عصر دختر و نوه ی دختری را به منازلشان بردم 

بین راه زنگ زدند که نون سنگگ را نبرده است 

دو باره بر گشتیم 

نان را بر داشتیم 

با توجه به اینکه نزدیک نماز بود ولی خیابان‌ها پر ترافیک بود 

ساعت نزدیک هشت و نیم به خونه شون رسیدیم 

حدس می زدم به نماز مغرب نخواهم رسید 

نزدیک مسجد ماشین را پارک کردم 

نماز مغرب تمام شده بود 

شنبه عصر معمولا آقای محمدی از قم می آید و سخنرانی دارد 

بعد از نماز عشا 

با بستنی لز ما پذیرایی کردند 

بستنی را دادند ولی قاشق آنقدر دیر رسید تقریبا دیگه از بستنی خبری نبود 

بعد از بستنی شعر خوانی به وسیله ی یکی از خادمین امام رضا شروع شد 

بعد یک بسته نبات تبرکی هم دادند 

وسخنرانی شروع شد 

تا ساعت ده و نیم شب ادامه یافت 

گفتم خوبه ماشین همراهم هست 

استارت زدم 

روشن نشد 

معلوم بود باطری عمرش تمام شده است 

درب را قفل کردم و پیاده به خانه رفتم 

صبح برای خرید باطری اقدام کردم 

ولی باطری فروش ها خواب بودند 

از طریق اینترنت یک شرکت پیدا کردم که باطری را با گارانتی تحویل می داد 

زنگ زدم یک ساعتی طول کشید تا طرف با موتور آمد 

باطری را وصل کرد و حرکت کردم 

دم خدا گرم باطری جای خوبی عمرش تمام شد 

یعنی اگه جمعه بعدازظهر اگه در پارک چیتگر خراب  می شد 

خیلی سخت بود که خانواده را نگه داریم 

یا صبحش هم جایی بودم که اگه این اتفاق می افتاد کلی برایم درد سرش داشت 

اولش فکر می کردم بد شانسی آوردم 

ولی با دو تا دوتا کردن فهمید 

خداوند باز در حق من خیلی لطف کرده است 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد