باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

بدون شرح

وقتی به دیار فرانس نزول اجلال نمودیم

طبق توصیه دوستان که راهنمایی نمودند زمین را بیشتر مشاهده کنید تا اطراف و اکناف را 

ما هم با همه ی دقتی که مبذول می داشتیم 

اما گاه گاهی کفش هایمان علیرغم گوشزد ها 

به نجاست سگهای سگ دوستان آلوده می شد و زودن این آلودگی چندش آور  بسی سخت و همراه با تهوع و دگرگونی حال بود 

و از طرفی باعث کدورت ذهن در هنگام تناول غذا بود 

حالا بعد سالیان سال تهران هم همانند فرانس از بابت نگهداری سگ پیشرفت وافر نموده است و از برکت وجود سگ دوستان به جای مشاهده ی زیبایی های بهاری فقط چشم به کف زمین داشته باشیم 



نظرات 1 + ارسال نظر
Baran 1400/01/29 ساعت 18:19


و از طرفی باعث کدورت...

من هم اینجور ام‌.وآن وقت ها که .
بهرام.پسرِ عمو حسن.می آمد منزل ما.سر سفره.شروع میکرد به حرف زدن.تا اوق ام نمی گرفت.دست بردار نبود.
بعد سربازی.قدری عاقل شد.
همراه خاله جان .عروسیه دختر عمه رفته بودیم.
بهرام همراه صندلی.آمد کنار میزما. بین مادر و خاله جان جا باز کردو
نشست.وآن وقت گفت،من نمی دونم؟تو روضه خونی اومدی؟یا عروسی؟
اشاره به .دو تا از دوستای عروس خانم گفت.ببین.یاد بگیر.
خاله جان گفت.پاشو برو پیش خانومت بشین.شر به پا نکن.
گفت،میخوام برم مابین اون دوتا بشینم.
عروسی های اینجا.مختاطِ.هرکسی هرجوری که مایلِ.تشریف میبره.
القصه.پیرهن های اون دوتا طفلی.بندک داشت.روی کمر.پاپیون میشد.
بهرام یواشکی .بندک ها رو باز کرد.گره زد به صندلی.
وآن وقت.یه هسته خرمای پیارم.از جیب کیفش درآورد.انداخت زیر پای اون دوتا و گفت،ای وای سوسک.
دخترا با صندلی .پریدن هوا.دیگه نگم چی شدو
چقدر .به اتفاق اون دوتا دختر خانم و. بهرام.رفته بین شون نشسته. خندیدم،

ایشان هم جزء کسانی هستند که در منزل هاپو کوچولو دارن.خانومش.هاپو به بغل.می چرخه.مادر ازش پرسد.چرا پیشونیه هاپو قرمزه؟خندید.گفت آخی.زن عمو.پسرمو بوسیدمش.

با درود
به قول پیشنماز مسجد مون
خداوند دو جانور را نجس العین آفرید
و بقیه اگه ذبح اسلامی بشوند از پوستشان میشه کلاه و لباس تهیه کرد
حالا ما مسلمانان روی این دو جانور حساب ویژه باز کرده ایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد