باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

دانشجویان فله ای

زمانی که ما  مشغول خدمت صادقانه به کشور بودیم و از مرزهای کشور شاهنشاهی حراست می کردیم 

دانشکده ی علوم کرمانشاه اولین سری دانشجویان خود  را پذیرفت 

یعنی آذر ماه افتتاح شد و تقریبا تمام دانشجویان پسرش کسانی بودند که یا به سن سربازی نرسیده بودند و یا شهریور دیپلمه شده بودند

تعدادی از همکلاسی های خودم همینطور فله ای با پرداخت شهریه ی چهار هزار تومنی دانشجو شدند 

او هم مشغول تحصیل در رشته ی زیست شناسی شد 

البته دانشکده  فقط در دو  رشته دانشجو پذیرفت زیست شناسی و شیمی !

من هم بعد از مدتی خدمت در پاسگاه در ستاد منطقه ژاندارمری قصرشیرین مشغول شدم 

و با چهار تن از هم دوره ای ها اتاقی گرفتیم 

چهار نفری که بعد از دوران سربازی در رشته های خوبی ادامه تحصیل دادند 

من هم ،  بعد از اتمام  سربازی در آبان ماه ۰  به استخدام بانک در آمدم 

کار سخت و طاقت فرسای بانک باعث شد که دو باره هوس تحصیل بسرم بزند

از بانک استعفا دادم و مشغول مطالعه شدم 

او از مادرم جویای حالم شده بود که فلانی چه تصمیممی دارند !

مادر هم گفته بود می خواهد ادامه تحصیل بدهد !

بعد ها یکی از همکلاسی های قدیمم که دانشجوی شیمی بود اطلاع داد که او با یکی از همکلاسی هایش نامزد کرده است 

تابستان من هم در امتحان ورودی پذیررفته شدم 

و بعد اتمام تحصیلات و استخدام به آبادان رفتم 

و همانجا ازدواج کردم 

جنگ که شروع شد با تعطیلی شهر آبادان به کرمانشاه برگشتم 

یک بار بر حسب اتفاق سنگینی نگاهی را احساس کرد م 

وقتی بدنبال منبع آن بودم او را دیدم به اتفاق همسر و دو پسرش از سمت مقابل می آمد و من را می نگریست !

و از سال ببعد دیگر نه دیدمش و نه از حال روزش خبر دارم البته اگر عمرش به دنیا باشد شاید الان با نتیجه هایش مشغول بازی باشد 



نظرات 1 + ارسال نظر
Baran 1400/01/18 ساعت 18:03

درود بر شما،
آخی.آمدن سوال کردن و معمولا.بعد خدمت و استخدام.واسه پسرها.آستین بالامی زنن.وخوب.شما قصد ادامه تحصیل داشتین
و چقدر خواب تون و
سوال ایشان درست بود.

با درود
سپاس که با عث یاد آوری خاطرات غبارگرفته شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد