باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

روز دوم راهپیمایی

فکر کنم از ساعت سه بیدار بودم

رفیقم هنوز در خواب بود 

بالاخره بیدار شد 

کوله بار ها را جمع کردیم و به راه افتادیم 

صبحانه هم بین راه خوردیم 

تا نماز صبح راه می رفتیم البته هر پنجاه تا عمود پنج شش دقیقه استراحت می کردیم 

البته من زیاد از از وضعیت شاد نبودم 

قبلا در کوه نوردی هم آهسته و پیوسته می رفتم کافی بود بنشینیم آنوقت ادامه را ه سخت می شد 

نماز را خوندیم و دو باره افتادیم 

هوا نسبت به دیروز کمی گرمتر و مرطوب تر بود 

تا ناهار ادامه دادیم تا به موکب سمنانی ها رسیدیم 

همان جا اتاق کردیم از دستشویی سیار استفاده کردیم 

کف پای دوستم تاول زده بود برای پانسمالش اقدام کردیم 

بعد از ناهار و نماز 

پیاده روی را ادامه دادیم 

بساط آب و چایی و شربت هم فراهم بود،

من بیشتر چایی ذغالی عراقی که غلیظ و یک رنگ بود می خوردم 

نزدیکیهای عصر به موکب عراقی ها رسیدیم و بساط استراحت را پهن کردیم 

امروز هشتصد عمود را رد کردیم یعنی چیزی نزدیک به سی و پنج کیلومتر 

فکر کنم موکب عراقی ها عمود هزار و پنجاه بود 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد