باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

سفر کربلا

قبل از اربعین همه اش دلم به قول معروف  برای زیارت کربلاقیلی ویلی می رفت

مخصوصا وقتی راهپیمایان اربعین را می دیدیم که چه مشتاقانه پیر و جوان و زن و کودک  برای زیارت قدم بر می داشتند احساس می کردم که جایم واقعا بین آنها خالی است

تا بالاخره عزم را جزم  کردیم و به دیار عاشقان رفتیم

در کربلا ما را به دیدن یکی از کلید داران حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام بردند که چهل سال کلید دار حرم بوده البته تلویزیون ایران مصاحبه ای هم با ایشان داشته است

ساعت ده صبح به منزلش که با هتل محل اقامت ما پنج شش دقیقه بیشتر راه  نبود رفتیم و ایشان را زیارت کردیم و از خاطراتش برایمان گفت و معجزاتی که خودش شاهد آن بود

شیخ ابوالفضل ادامه  داد من معجزاتی را روایت می کنم که خودم دیده ام نه آنچه که شنیده ام

و این یکی از آن خاطرات بود

می گفت در کربلا

پزشکی ساکن بود که هفته ای سه روز بیماران را بدون دریافت وجه می دید و از داروخانه زیر مطب  که متعلق به فرزندانش بود نیز داروها را مجانا به بیماران می داد

رژیم صدام خیلی سعی کرد که او را به سمت خودش بکشاند ولی موفق نشد تا اینکه روزی ماموران دولت به تر فندی او را دزدیده و تحت شکنجه قرار دادند و بعد از سه سال  نابینا به در خونه اش بر می گردانند

فرزندان برای مداوا ی پدر هر دری را می زنند حتی تا اسرائیل برای درمان می روند که با در بسته مواجه می شوند و نا امید به کربلا بر می گردند

شبی دکتر باب الحوایج را در خواب می بیند که می گوید فلانی همه جا رفتی اما پیش من نیامدی

این خواب سه بار تکرار می شود .

دکتر به شیخ الوالفضل مراجعه می کند و قصه خوابش را می گوید و درخواست می کند که شیخ او را به حرم حضرت الوالفضل ببرد .

شیخ دکتر را به حرم برده و گردنش را به ضریح مبارک می بندد

شیخ می گفت یک باره سر و صدای گریه ی شدیدی شنیدم به حرم رفتم دکتر را دیدم که شدیدا گریه می کند و دچار تشنج شده و می گوید من شما را می بینم شما را می بینم

بهش گفتم هیس صدایش را در نیاور که اگر مامور های امنیتی متوجه بشوند ترا می کشند

و گفتم تو هنوز نابینایی  دستش را گرفتم و مانند نابینایان او را به پسرانش سپردم و سفارش کردم که صدایش را در نیاورند و به پسران گفتم باید از عراق خارج شوید همان لحظه نامه ای به یکی از گاراژ داران شهر نجف نوشته و سفارش کردم که دکتر را از کشور خارج کند

شب گاراژدار زنگ زد و گفت حلوایی که فرستاده بودی را تقسیم کردم و یک کم هم خودم بر داشتم دستت درد نکند

شب بعد از دمشق دکتر تماس گرفت و تشکر کرد

http://s7.picofile.com/file/8238655068/%D8%B9%DA%A9%D8%B30740.jpg


بعد از ملاقات با شیخ عباس قرار شد کسانیکه خواسته ای دارید ساعت چهار مراجعه کنند تا تربت مطهر و دعا برای درخواست کنندگان بیاورد و ساعت چهار من نیز مراجعه کردم تعداد نفرات تقریبا اتاق را پر کرده بود و هر کس بنا بر نیازش دعایی از ایشان می گرفت

پولی هم که کاروان جمع کرده بود که به ایشان بدهد تا بین فقرا تقسیم کند را هم رد کرد و گفت معذورم


نظرات 5 + ارسال نظر

عجب!

خوش به سعادتتون

انشاالله قسمت شما هم بشود

سلام استاد گرامی
خوش به سعادتتون . خدا نصیبتون کنه سالهای سال ، خصوصن ایام خاص مثل محرم و اربعین مشرف بشین که خظ وافر دارد .
خدا کنه بجز حرم امام شهیدانو ابوالفضلجاهای دیگه رو هم زیارت کرده باشین .

سلام
ان شاالله قسمت همه ی عاشقان حرم حسینی بشود
خیلی جاها ما را بردند من الجمله کاظمین ولی زیارت سامره نرفتیم ولی دوستان که قراره ایام عید بروند برنامه ی زیارت سامرا را هم دارند

این اقای خادم حرم رو تو تلوزیون چند روز پیش اخبار بود گمونم نشون داد چقدر هم با صفا بود فارسی هم حرف میزد

آره قبلا باهاش مصاحبه کرده بودند
شماره اش را دارم اگه یک وقت باهاش کار داشتی

سلام
در این صبحی که بی شباهت به روزهای بهاری نیست خواندن چنین مطلبی از ماه منیر بنی هاشم گستان میکند ایام را
یک دنیا ممنون

سلام ممنون از حضورتان
وبلاگ خوبی دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد