باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

احساسی که گم شد


احساسم را لابلای اون موج ها و نی ها  و پشت اون دیواره های بلند

بین صورت های افتاده

بین شعار های نوشته به پیشانی

سال هاس که گم کرده ام

نظرات 5 + ارسال نظر

نه اینرا نگویید دوست من احساس هیچ وقت نباید گم شود
انوقت رویاهایمان می میرند وبعد ما بی احساس ورویا
چقدر سخت می میریم به پیرمردان وپیرزنان داخل پارک نگاه کنید مخصوصا به چشمانشان برای این پیر شدند که رویا هایشان مرده نه نگویید .....

ممکن از راهنمایی تون
من بعضی وقتا یک مطلبی را تو یک وبلاگ می خونم همون لحظه وقتی اشکم را در بیاره
تحت تاثیرش می نویسم

خورشید 1392/06/07 ساعت 14:09

سلام
خوب که احساسی هست تاگم بشود بهرحال در لحظه ای هم پیدا می شود..
من قبول نشدم پسر شما چه کرد؟

اون که اصلا خبر نداره نتیجه داده اند یا نه
البته اون آزاد شرکت کرده بود

شکسته بال 1392/06/08 ساعت 13:36

سلام باباییی
خوبی شماااااااااااااا

سلام خانمی چه عجب یادی از ما کردی
خوبم خدا را شکر شما چطورید ؟

سلام

سلام
مدت ها بود که ازت بی خبر بودم
ممنون اومدی

فاطیما 1392/06/20 ساعت 16:57

سلام...یه سوال؟؟؟؟؟تو جبهه بودی؟؟اگه نبودی چرا؟

تو جنگ بوده ام ولی تو جبهه خط مقدم نه
چراش هم بر می گردد به خیلی چیز ها
باز هم اگه جنگی بشه به همان دلایل خواهم بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد