باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

ما و کرونا

سه روز بود که حاج خانم سرفه ی کوتاه کوتاه می زد 

که بی سابقه بود 

اولش گفتم فکر کنم باز وایتکس و شوینده قاطی کرده و دم عیدی به جون در و دیوار افتاده ولی سرفه ها همراه شد با خس خس سینه 

یک کار بیمارستانی دختر داشت همسر هم همراهی کرد و شب هم در منزل دختر موند 

فرداش که به خونه برگشت دراز به دراز افتاد بی حال و بی اشتها همراه با تک سرفه 

فرداش گفت برویم بیمارستان 

به کلینیک بیمارستان رفتیم پزشک داخلی قرص سرماخوردگی و شربت سینه داد گفت اگه خوب نشدی سه رو ز بعد یک آزمایش بده 

سه روز گذشت و سه روز در خواب بیداری غذا می پخت و ما غذای سوخته می خوردیم 

روز جمعه به اورژانس مراجعه کردیم دم در یک خانم در لباس مخصوص تب ها را اندازه می گرفت و اجازهی ورود می داد 

آزمایش خون گرفتیم مشکلی نبود

روز شنبه دخترها فهمیدند زنگ پشت زنگ 

ببرش بیمارستان آتیه 

روز تعطیل روز پدر به اورژانس آتیه رفتیم 

هفت هشت نفر توی صف ایستاده بودند با سرفه های آنچنانی 

موقع ورود پرستار دم در از شقیقه مقدار تب را اندازه گرفت گفت سی و هفت و نیم است 

انگشت سبابه را در یک دستگاه گذاشت بعد گفت اگه داخل بروید مریض برمی گردید نود و نه درصد الان کرونا دارند فردا بروید ساختمان پزشگان بیمارستان 

فردا به ساختمان مراجعه کردیم 

پس از معاینه و عکس گفت ویروسی است باید استراحت کنی مقداری قرص تقویتی و شربت سینه داد

پسر متوجه شد گفت یکی از دوستنام تا اسکن نکرد نفهمید کرونا دارد بروید سی اسکن کنید 

گفتم باشه زنگ می زنم از عمو می پرسم 

زنگ زدم گفت فرض کن  کروناس قرنطینه در منزل حفظ فاصله بهترین درمان است 

من هم کلی آبمیوه و کمپوت خریدم گفتم حالا که اشتها نداری لااقل آبمیوه بنوش 

شربت عسل و بیدمشک هم خوبه 

خودش بعد ها گفت شربت بیدمشک که می نوشیدم درد قفسه ی سینه و سرفه قطع می شه 

جالب اینکه او که معتاد به چایی بود اصلا رغبتی به نوشیدن چای نداشت

چهارده روز طول کشید تا از رختخواب برخواست دیگه عید و سال تحویل تمام شد 

حالا هم داره قضای شستشوی قبل عید را به جای می آورد

کرونا ای بی حیا

چه روزگاری شده 

اسمش باعث رکود شد 

آقا کلی سرگرمی داشتیم همه بر باد رفت 

نه میهمانی می آید و نه میهمانی می رویم

خیابان و پارک شده خلوت خانه 

استخر و سونا و چکوزی

 هم که تعطیل است 

مسجد ها را بگو یک اذان نیم بند می گن و چهار نفر پیر و پاتال مثل من تند به تند نماز را کمرشون می زنند و می روند

بدبخت آن زن و مردی که از باز بودن مساجد کلاهی برای خود دوخته بودند و به عنوان سرطانی و تهیه جهیزیه مردم را تیغ می زدند حالا تیغ را چگونه بزنند

دزد ها را بگو همین دمی عیدی که مردم مسافرت می رفتند با خیال راحت خرج یک سالشون را در می آوردند حالا چطور زندگی بکنن 

کیف زنی و موبایل قاپی هم امکانش نیست

ما را بگو بیکاری هامون را پای سخنرانی این و او می نشستیم و بعضی وقتا هم که دلمون ضعف می رفت به اولین مجلس فاتحه خوانی می رفتیم و دوتا چای و خرما می خوردیم و فاتحه ای می فرستادیم 

راستی مرگ و میر ها دیگه مجلس ندارند بنده ی خدا مداح ها  هم بیکار شدن 

به دوستها زنگ می زنم میگن کپک زدیم از بس خونه نشینی کردیم 

تلویزیون هم انگار نافش را با  کرونا بریده اند تا باز می کنی میگه دستت را شستی الکل مالی کردی 

از امروز هم که مقررات جدید قراره پیاده بشه

خلاصه برات بگم شوخی شوخی همه مون یک جوری قاطی کرده ایم 

به امید دفع این بلا باید منتظر بود

شهادت

شب شهادت خانم حضرت  زهرا ادامه مطلب ...

ای اهل حرم‌ سید و سالار نیامد

این شعر زیبای حافظ که به روایتی در حق حضرت عباس است تقدیم به شما 

شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

علی مهدی:

#چگونه_باور_کنم_خبر_رفتنت_را_سردار؟ 

پاشو مگر نمی بینی شامیان دور #علی را گرفته اند؟

پاشو برادر

دلم رفته #بین_الحرمین

کنار #علقمه

بند بند وجودم دم گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

پاشو دلمان برای لبخندت

برای #بصیرتت

برای آرزوهای شهادتت تنگ‌ می شود

پاشو #امیر_لشگر_ایران

پاشو هنوز #فتوحات زیادی باقی مانده

پاشو دلم برای خم #ابرویت تنگ شده

برای اخم های #پرصلابت

برای #فرماندهی پر صلابتت

چگونه باور کنم رفتنت را!؟

آنقدر در کوه ها و بیابان ها به دنبال #شهادت گشتی

تا آخر تو را در آغوش گرفت

تو #شهید زنده بودی

و حالا یارانت دورت را گرفته اند

قسم به حرمت #حضرت_مادر

برای هر قطره خونت باید هزینه ها بدهند

حاج قاسم، بشنو

"بسم الله القاسم الجبارین" را پشت بی سیم می گویند!

#علم بر روی زمین نمی ماند


#به_یاد_سردار_قاسم_سلیمانی

#انتقام_سخت

#شهید_قاسم_سلیمانی