باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

شهریور ۲۰

از مسجد که بیرون آمدم 

چشمم  به یک ستاره ی پر نور در آسمان پر غبار و دود افتاد 

انگار یک آشنای قدیمی را دیدم 

واقعا خیلی وقت بود یک ستاره ندیده بودم 

باز هم جستجو کردم 

و یکی دیگه ریز ترش را دیدم 

*****

پنجاه سال پیش در شهریور 

یواش یواش هوا خنک می شد به طوریکه دیگه بیرون نمی شد خوابید 

پست بام ها که منظره زیبایی از ملحفه های سفید که دور تخت ها را گرفته بود داشت 

دیگه جمع می شد و تخت ها هم در خرپشتک پشت بام‌ها بایگانی می شد 

عملا از هشتم شهریور‌دیگه حتی صبحانه خوردن در حیاط هم دلچسب نبود 



نظرات 4 + ارسال نظر
Baran 1400/06/05 ساعت 21:45

https://music-fa.com/download-song/19882/
با سلام و شب بخیر.
با خوندن بخش اول پست تون.یاد این ترانه افتادم

سلام
یعنی این خاطر مثل اون ترانه ی‌معتمدی اینقدر سوزناک بود

Baran 1400/06/06 ساعت 09:48

عرضم به حضور شما که،حس و حالِ امیر علی خانِ از مسجد بیرون آمده و..با ستاره ی پر نور،آن هم در آسمانِ غبار گرفته،..
خیلی هم عالی بود.
واما سوزناک بود اش .آنجا که،به ستاره ی پر نور اکتفا نکردین و
باز هم جستجو کردین و
سپس ها.. یکی دیگه،ریز ترش را دیدین

سلام
آره فقط دو تا ستاره آن هم از لابلای آسمان دود گرفته
یک بار در سفر با اتوبوس جایی برای شام ایستاد که می شد دست دراز کنی و ستاره بچینی

Baran 1400/06/08 ساعت 13:30

سلام بر شما
اتفاقاً دیشب که رفتم تو بالکن،آسمان دقیقاً همانی بود که،شما به تصویر کشیدین.شما را هم یاد کردم

سپاس
هر زمان تصاویر زیبا چه در زمین و چه توی آسمان خطه ی شیراز دیدید
یک صلواتی هم از طرف من برای مادر سادات بفرستید

Baran 1400/06/08 ساعت 21:46

به روی چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد