برادر حاج خانم چهار پنج ساله که بود وقتی باباش تندی می کرد
می گفت بگم بگم
پدرش می گفت خوب بگو مگه من چیکار می کنم
بالاخره یک روز گفت
بابام تریاک می کشه
البته همه ی ما می دونستیم که به خاطره دیابت دکتر تجویز کرده بود که هر چند گاه بساط تریاک را بر قرار کند
akheeeey
سلام
هه... تهدیدای کودکانه...
یه جور گروکشی کردن...باج گرفتن... واسه ی دوام بیشتر؟؟
این باج خواهی هم در بزرگتر ها و سیاستمدارها و غیر سیاسیون هم
کم نیست
سلام
جالبه دکتر ها هم چه چیزایی تجویز می کنن هااااا
قدیمی تر یادشون است که برای معتادان کارت صادر می شد
و سهمیه داشتند
اون هم از نوع مرغوبش
بگم بگم بگم
این دکتر گور به گور شده نگفت که با این کارت خانواده ت را نابود می کنی و اگه بمیری بهتره که با نابودی دیگران بمونی؟!!!!!!!!!!!!!امان از این دکترا!!!!!!!!!!
البته ایشان معتاد نبودند فقط به خاطر درمان ناچار بودند بعضی اوقات بکشند چنانکه بعد از انقلاب که کوپن های تریاک دولتی بر داشته شد دیگر ندیدم ایشان بکشند
بعد ها هم به علت همین بیماری نا بینا شدند
سلام دوست خوبم قبل از هر چیز واقعا مرسییییییی از حضور گرمتون
واینکه ممنون از وبلاگ خوبتون
میخواهم به یادِ من باشی ...
اگر تو به یادِ من باشی،
عین خیالم نیست که همه فراموشم کنند ...*
از وبلاگ...یه زن
وای من عاشق اینطور تهدید کردن ها هستم مخصوصا وقتی داداشم دست از پا خطا میکنه.........
بچه های ما اگه دست از پا خطا می کردند
گوش اونا را می گرفتیم می پیچوندیم
بگم بگم؟!!! مثل بچه ها:/