باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

دویدن

این بار دویدم دویدم نفس زنان تا برسم قبل از این که دو باره در بسته شود رسیدم ولی حرفی که آماده کرده بودم که به تو بزنم از شوق رسیدن فراموش شد تنها به یک جمله اکتفا کردم آنجا چه خبر است ؟ میشه به من هم بگید
نظرات 5 + ارسال نظر
ali 1391/09/09 ساعت 21:13 http://www.roozebaad.blogsky.com

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
همینه طبیعتا
همینکه رسیدی کافیه و او عوض همه ی نبودن هاست

آیا آرزوی بزرگی است آغوش باز کردن برای در آغوش کشیدن

بگذار کسی نداند که چگونه من به جای
نوازش شدن ،
بوسیده شدن ،
گزیده شده ام ...

"شاملو"

من نمی تونم زیر نوشته شاملو نظر بگذارم
پس سکوت می کنم

سلام امیر علی
من هستم
باید طنابها بریده شود
باید
باید
باید

حیفیت نمی آد که این رشته که تازه بافته شده است را به همین سادگی پاره کنی و اون هم با باید ها

مینا 1391/09/11 ساعت 13:36 http://www.saba98.blgfa.com/

و در انزوای خودم
کثیرالانتشار، لال می شوم
که جرات برهم زدن نظم عمومی عقده هایت را ندارم..

این قسمتش خیلی جالب بود....

خشونت برا هر قشری بده برا زنان و کودکان خیلی بدتر

تا دست محبتی هست خشونت برای خودش اصلا جایگاهی ندارد

[ بدون نام ] 1391/09/11 ساعت 13:39

من از مرگ ماهی ها میترسم...وگرنه درد دلهایم را به دریا می گفتم...!

اگر قصه های پر غصه ام دو باره بر کوه ها بخوانم مط.مئن نیستم که ذوب نشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد