باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

هو ی مادر بزرگ

دیشب نشستم و سریال شهرزاد را نصفه نیمه نگاه کردم 

بعدش با خانواده بحث در مورد سریال شروع شد و راجع به مرد سالاری اون قدیم قدیما صحبت شد  که آری مردهای قدیمی اینطوری بودند 

من هم یاد خاطرات بچه گی افتادم و برایشان تعریف کردم 

مادر بزرگم یک هوی داشت که الحق در زمان پیری اش هم هنوز زیبا و خوش اندام بود .

مادر بزرگ من بر عکس هوی زیبایش  چاق و قد کوتاه  بد اخلاق و بد دهن بود 

حتما جوانی اش هم همیطوری بود که بابا بزرگ سرش هوی آورده بود 

همیشه عمه ی ما می گفت من آهو را حلال نمی کنم آهو اسم هوی مادر بزرگم بود 

تا بالاخره سئوال کردم علت اینکه اون را حلا ل نمی کنی چه هست  ؟

گفت برادری داشتم چهارده پانزده ساله  که بد اخلاقی ها و نا سازگار های آهو و پدرم باعث طلاق مادرم شد برادرم  هم خانه را ترک کرد و در واقع فرار کرد همزمان با فرار برادرم  آهو تهمت دزدی به او زد که طلا و جواهراتم را او برده است 

پدر پیگیر فرار پسر می شود و او را در یکی از شهرستانها پیدا می کند و به منزل بازمی گردانی و به چوب می بندد به طوریکه فردای آنروز برادرم فوت می کند 

بعد ها طلاها و جواهرات پیدا می شوند و تهمت دزدی افشا اما چون آهو سوگلی پدرم بود  کارش نداشت 

اما خدایی تا زمان مرگش من  ازش بد رفتاری و بدی ندیدم  



نظرات 2 + ارسال نظر
maloosak 1395/01/18 ساعت 16:23 http://maloosak.69.mu

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
خوشحال میشم به منم سر بزنید.
89561

بهمن 1395/01/22 ساعت 16:34

بعدها که جواهرات پیدا شدن ، آهو خانم وجدان درد نگرفت ...
عجیبه از پدری که بخاطر همسرش اینقدر بچه شو به باد کتک گرفته ...
پدر بزرگ چی ؟ وجدان اون پدر بزرگ در چه حالیه ؟

شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ @ ۱۲:۲۳ ب.ظ

سلام
از این مسائل خیلی پیش می آمد
یادمه یکی از همکلاسی هایم فقط به جرم شنا در رودخانه
از پدرش آنچنان کتک خورد که یک چشمش را از دست داد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد