-
بدون شرح
1399/02/23 08:04
http://s4.picofile.com/file/8396851618/IMG_20200502_092427.jpg
-
بازار
1399/02/12 09:29
http://s10.picofile.com/file/8395687676/4aaeb4a4_e4f9_497c_b1ba_23f433b81ead.jpg بازار تیمچه یا تاریکی بازار در کرمانشاه
-
روز مره های کرونایی
1399/01/28 11:45
این روز ها که جهان در گیر نبرد سخت با کرونا هست یک طوری باید خود را سرگرم کرد بعضی ها کتاب می خوانند که من حوصله اش را ندارم یعنی حواسم بین خواندن ها یک باره می ره عالم هپروت ! ولی اگه کتاب را گفتاری گوش کنم خوبه کتاب خاطرات فردوست را شنیداری خوندم چند تا مجله ی حل جدول هم خریده ایم که با هم حل می کنیم شبها هم از فیلم...
-
سرگرمی های کرونایی
1399/01/26 08:16
این روزها گذر زمان سخت شده است قرنطینه ی خانگی برای آدمهاییکه صبح الاطلوع بیرون می زدند و تا پاسی از غروب هم نبودند خیلی سخت است به خصوص آنهائیکه درآمدشان روزانه بود حالا بماند که روزی ندارند و هزینه دارند خدا به فریادشان برسد چند وقت پیش که ما کار و کاسبی راه انداخته بودیم و خرداد ماه که می شد درگیر مسئله ی مالیات...
-
پسا کرونا در منزل
1399/01/20 10:58
پسا کرونا در منزل همسر زیر بار قبول اینکه کرونایی بود و دیگه در مقابل بیماری مقاوم است که نمی رود علاوه بر پروتکل های دولتی یک پروتکل داخلی هم تعیین کرده ! میگه اولا از کجا معلوم که من کرونا داشتم ؟ دلایل را قبول ندارد ! میگه تازه از کجا معلوم بر فرض محال داشتن کرونا دو باره کرونایی نشم؟ میگم به همان دلیل که میگن...
-
ما و کرونا
1399/01/09 09:44
سه روز بود که حاج خانم سرفه ی کوتاه کوتاه می زد که بی سابقه بود اولش گفتم فکر کنم باز وایتکس و شوینده قاطی کرده و دم عیدی به جون در و دیوار افتاده ولی سرفه ها همراه شد با خس خس سینه یک کار بیمارستانی دختر داشت همسر هم همراهی کرد و شب هم در منزل دختر موند فرداش که به خونه برگشت دراز به دراز افتاد بی حال و بی اشتها...
-
کرونا ای بی حیا
1398/12/24 07:15
چه روزگاری شده اسمش باعث رکود شد آقا کلی سرگرمی داشتیم همه بر باد رفت نه میهمانی می آید و نه میهمانی می رویم خیابان و پارک شده خلوت خانه استخر و سونا و چکوزی هم که تعطیل است مسجد ها را بگو یک اذان نیم بند می گن و چهار نفر پیر و پاتال مثل من تند به تند نماز را کمرشون می زنند و می روند بدبخت آن زن و مردی که از باز بودن...
-
شهادت
1398/10/19 11:41
شب شهادت خانم حضرت زهرا دیشب در مراسم سخنرانی استاد رائفی پور بودمجمعیت زیادی حضور داشتند به طوری که جا به سختی گیر می آمد بعد از نماز مغرب و عشا و مداحی استاد سخنرانی اش را آغاز کرد که خلاصه اش این بود که حاج قاسم شها دتش با توجه بهسیاستهایبزدلانه دولت خیلی وقت پیش رقم خورد امریکا با حساب کتاب اینکه دولت درضعف و...
-
ای اهل حرم سید و سالار نیامد
1398/10/16 08:45
این شعر زیبای حافظ که به روایتی در حق حضرت عباس است تقدیم به شما شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنانکه به مژگان شکند قلب همه صف شکنانمست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداختگفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنانتا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بودبنده من شو و برخور ز همه سیم تنانکمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورزتا بخلوتگه...
-
[ بدون عنوان ]
1398/10/13 09:26
علی مهدی:#چگونه_باور_کنم_خبر_رفتنت_را_سردار؟ پاشو مگر نمی بینی شامیان دور #علی را گرفته اند؟پاشو برادردلم رفته #بین_الحرمینکنار #علقمهبند بند وجودم دم گرفته" ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"پاشو دلمان برای لبخندتبرای #بصیرتتبرای آرزوهای شهادتت تنگ می شودپاشو #امیر_لشگر_ایرانپاشو هنوز #فتوحات زیادی باقی...
-
روان شناسی
1398/10/12 09:06
پنجشنبه ی قبل در پای منبر آقای دکتر عزیزی در مسجد نظام مافی بودم?متن سخنرانی پیرامون افراد برونگرا و درونگرا بود برای هر کدام ده خصوصیت قرار داد درونگرا ها آدمهای دقیق لطیف زود رنج و با تحمل بالا هستند دیر عصبانی می شوند و اگر بشوند به قصد کشت عکس العمل نشان می دهند بعد در مورد انتخاب شغل و همسر صحبت کرد توصیه ایشان...
-
برگشت به تهران
1398/09/08 16:20
بالاخره بعد از کلی زیر و رو کردن ترمینال یک اتوبوس پیدا کردیم که صد شصت هزار تومن می گرفت رفیقم کمی من من کرد من سوار شدم او هم ناچار شد سوار شود یکی دو ساعت معطل شدیم تا مسافر ها که اکثرا غیر ایرانی بودند سوار شدند با تکمیل مسافر حرکت کردیم راننده هر جا که می ایستاد مصیبت برای دستشویی و توالت داشتیم نمیدونم چرا این...
-
اربعین
1398/08/24 10:33
ساعت دو و نیم سه بود صدای بارون را روی چادر شنیده می شد همه ی آنها ییکه شب را بیرون خوابیده بودند مجبور کرده بود به داخل چادر ها بیایند بر خواستم و برای زیارت راهی حرم شدم به خیال خودم خلوت است ولی شلوغ تر از قبل بود زیارت وارث را خوندم واز طریق بین الحرمین به زیارت حضرت ابوالفضل رفتم نماز صبح هم همانجا به جماعت خوندم...
-
موکب امام رضا
1398/08/23 08:25
موکب امام رضا از سه موکب بزرگ تشکیل شده بود ورودی چای می دادند روبروی آن تقسیم غذا بود انتهای آن هم دستشویی و حمام همیشه بسته کمبود آب باعث شده بود که حمام از سه صبح تا پنج صبح باز باشد مامور که آنجا بود مرتبا می گفت آقایان لباس نشویید حرام است آب را ما می خریم آب کم مصرف کنید بهروز یک تانکر تریلی آب خالی می کردند...
-
روز سوم
1398/08/21 09:12
صبح ساعت چهارصبح راهپیمایی را آغاز کردیم دیگه راهی تا کربلا نیست فشردگی جمعیت بیشتر می شد راه اسفالت کم کم به خاکی تبدیل می شد کشیدن چرخ هم سخت تر می شد دیگه نزدیک ظهر بود که به ورودی کربلا رسیدیم از یک عراقی آدرس بین الحرمین را سوال کردیم خیابان پشت سرمان را نشان داد و گفت حرم حضرت عباس از دور گنبد طلا را مشاهده...
-
روز دوم راهپیمایی
1398/08/19 09:04
فکر کنم از ساعت سه بیدار بودم رفیقم هنوز در خواب بود بالاخره بیدار شد کوله بار ها را جمع کردیم و به راه افتادیم صبحانه هم بین راه خوردیم تا نماز صبح راه می رفتیم البته هر پنجاه تا عمود پنج شش دقیقه استراحت می کردیم البته من زیاد از از وضعیت شاد نبودم قبلا در کوه نوردی هم آهسته و پیوسته می رفتم کافی بود بنشینیم آنوقت...
-
شروع راهپیمایی
1398/08/17 11:47
صبح زود بر خواستیم بعد صرف صبحانه راهپیمایی را خواستیم آغاز کنیم دوستم گفت بیا تا عمود یک را با وسیله ی نقلیه طی کنیم مبلغ ده هزار تومن کرایه راه تا عمود یک بود البته مسیر هم طولانی بود در عمود یک پیاده روی را آغاز کردیم قرار بود تا عمود پانصد برویم در بین راه کلی از زائران پذیرایی می شد ما بیشتر آب می نوشیدیم کم کم...
-
ما و کربلا
1398/08/17 09:09
بالاخره مثل اینکه قسمت ما هم شد سه چهار روز بود که دنبال بلیط بودیم گشتیم و نبود همسفرم با توجه به خبر ها تمایل داشت که دیرتر سفر را آغاز کنیم هنوز پاسپورتش نیامده بود بالاخره دو سه روز بعد برگ خروجش آمد با هم روانه ی پایانه غرب شدیم بلیط برای ساعت ده شب روز بیست و یکم مهر گرفتیم ولی ساعت یازده حرکت کردیم صبح ساعت...
-
خواب
1398/07/14 11:24
پریشب خواب دیدم در سوریه هستم و بعد هم قصد مسافرت به کربلا را داشتم در طبقه بالای یک خونه قدیمی ساز ' روصه گوش می کردم و گریه می کردم ، بعد پایان مراسم از طریق پله های سنگی که تعدادشان پنج شش عدد بود به حیاط آمدم ولی از کفشم که از نوع تن تاک است خبری نیست و به جایش یک کفش کهنه ی چرمی گذاشته اند روی پله های در ورودی پا...
-
[ بدون عنوان ]
1398/07/02 09:41
-
سی و نه سال پیش
1398/06/31 09:52
سی و نه سال پیش سر سفره ناهار نشسته بودیم هنوز ساعت دو بعدازظهر نشده بود ناگهان رادیو اعلام وضعیت قرمز کرد اولش فکر کردم تمرینی است زنگی به محل کار زدم پرسیدم چه خبر؟ گفت باشو بیا بالا عراق حمله کرده است از بعدازظهر خمپاره اندازی ها شروع شد آب و برق قطع شد خانواده ها غافلگیر شدند شهر از سوختن پالایشگاه پر دود شده بود...
-
موشک صفدر
1398/06/16 11:39
سال شصت یک یا دو بود 'جنگ در اوج خود و حمله های متقابل برای تثبیت مواضع بین ایران و عراق ها ادامه داشت هر وقت فشار بر عراقی ها بیشتر می شد 'آنها هم حملات شان بر مردم بیشتر می شد هر چند روز یکبار موشک های عراقی دهها نفر را شهید و صدها خانه را بر سر مردم ویران می کردند بیست دو بهمن هم نزدیک بود و قررار بود که یگانهای...
-
روز ی بود روزگاری بود
1397/06/11 17:42
وضعیت کنونی منو یاد اوایل انقلاب انداخت توی صف نوار بهداشتی آقایان بیشتر از خانم ها می ایستادند دیگه قبح خرید نوار از داروخانه ها آنهم با اشاره ی چشم ابرو و گذاشتن نوار لابلای روز نامه و پاکت مشکی گذشته بود تو صف پخش نوار پیر مرد و جوان و بچه و کراواتی و با درجه نظامی و غیر نظامی نداشت همه به صف منتظر دریافت سهمیه ی...
-
بن بست
1395/12/06 10:57
در قطار منتهی به بهشت زهرا بحثی بین یک نسل قدیمی با جدیدی شروع شد نسل قدیمی می گفت الحمدالله همه چیز پیدا می شود کمبود نیست بعد اشاره ای به زمان تسخیر ایران به وسیله متفین کرد که خیلی چیز ها نایاب شد و قحطی ایران را فرا گرفته بود نسل جدید ه گفت آره همه چیز هست ولی قدرت خرید نیست مثلا من یک کارگر هستم با روزی پنجاه...
-
عملیات انتحاری
1395/07/15 14:27
طبق عادت همیشگی که از بچگی همراهم بوده و هست علاقه به خبر مخصوصا خبر حوادث است یک خبر جدید دست اول دیروز توجه ام را جلب کرد و آن هم آتش زدن اداره دارایی شهرستان نور و بعد خودکشی عامل آن این یک هشدار است که مردم از اجحاف و نامردمی جونشان به لب رسیده و ممکن است دست به کاری بزنند که هزینه روی دست دولت بگذارد و الگویی...
-
مردی با دو طپانچه
1395/06/25 17:12
مشغول خواندن صفحات حوادث بودم ناخود آگاه داستان فیلمی به یادم افتاد به نام من زندان را دوست دارم با نقش آفرینی نورمن ویزدم داستان بر می گشت به خاطرات یک زندانی هر وقت که آزاد می شد فردایش دو با ره بر می گشت سلول زندانش علاوه بر قفل خارجی یک قفل داخلی هم از طرف زندانی تعبیه شده بود موقع بازدید زندان نگهبان در می زد و...
-
سیاست بی پدر مادر
1395/04/16 11:10
میگن سیاست بی پدر مادر است نه اینکه چون پدر مادر ندارد یتیم است شاید منظور پدر و مادرش معلوم نیست تازگی ها یکی از زندان صهیونیستها آزاد شد و خبر آزادی اش همراه با خبر زنده بودن چهار اسیر دیپلماتیک ایرانی بود به نظر من این آزادی و انتشار آن خبر عمدی و در واقع چراغ سبزی از طرف رژیم صهیونیستی بود که ما برگه هایی داریم...
-
اولین سفر تنها
1395/04/10 14:28
سال 47 بعد گذراندن امتحانات شهریور ماه با نصف دوجین تجدیدی به شرکت لوان تور مراجعه و درخواست بلیط برای تهران کردم که مسئول فروش بلیط با توجه به سن کمم (پانزده ساله )گفت : برو بچه با بزرگترت بیا خب بزرگتر ها برای مراسم عروسی دایی کوچکمان زودتر به تهران رفته بودند بالاخره دست به دامان پسر عمه شدیم که قدش بلندتر بود ولی...
-
[ بدون عنوان ]
1395/03/15 16:13
قصه ی انقلاب بیست و دوم بهمن سال ۵۷ بالاخره انقلاب مردمی علیه شاه ستمگر پیروز شد و حالا مردم چشم براه دستاوردهای آن بودند خب نشد آنچیزی که مردم فکر می کردند سر و صدا ها از گوشه و کنار بلند شد یک عده ای کرد و ترک را علم کردند و عده ای دیگر عرب و عجم شمال کشور هم ترکمن بالاخره کشور ما از زبانها و قومیت های مختلفی تشکیل...
-
قصه ی من و ملاحسن
1395/03/10 15:16
با سلام به دوستانی که در ارتباط با قصه ی من و ملا حسن هنوز پیام می گذارند این کانال که در ارتباط با گره کشایی با استفاده از آیات نور است را معرفی می کنم در تصویر زیر آدرس مدیر وجود دارد در ضمن می توانید با خود مدیر نیز تماس بگیرید و اگر نیازی به دعا باشد ظاهرا با پست ارسال می کنند و یا جواب را در همان کانال می گذارند...