آدم می مونه از عقل و تیز هوشی بچه های الان
نوه ی پسر میز را کشید که رویش چادر بکشد و به قول خودش خانه درست کند
شیشه میز را گرفت تا خواستم برخیزم
شیشه از دستش افتاد و تکه تکه شد
طفلک ترسید و زد زیر گریه
جارو راد بر داشتم تا خرده شیشه ها را جمع کنم
یک تیکه از آن دستم برید
بهش گفتم ببین دستم برید داره خون می آید
او هم انگشتش را نشان داد یک بریدگی در حال خوب شدن نشانم داد گفت دست من هم بریده
این یک وجبی هم می خواد سر من پیر مرد را کلاه بگذارد
سوار ماشین شارژی اش می شه کنترل اش دست من بود
حرکتش دادم پیاده شد و دنبال کنترلش من را بازرسی کرد پیدا نکرد
تا خواست سوار شود دو باره دکمه حرکتش را زدم
دو باره برگشت و جستجو کرد نیافت
همچنین که برای بار سوم سوار شد دیگه طاقت نیاورد
و آب دهان بسمت ام پرتاب کرد
البته چون رو در بایستی دارد سرعت پرتابش تا روی چونه اش بود
یا خدا.این کار.همین آب دهان را؟ چطوری؟ یاد گرفت؟





شرمنده بابت بریدگی دست و



با سلام و سپاس فراوان بابت جمع کردن خرده شیشه ها
آنچه از قند و عسل تصویر کردین.ببخشیدواقعا.
سلام
از همسایه خونه شون یاد گرفته البته با جمله ی بیشعور بی ادب
بچه ها حرف نا معقول را زود یاد می گیرند