باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

مال مردم خور

مال مردم خور

اولین باری که دزدی کردم را یادم نیست! اما اولین باری که مال کسی را خوردم یادم هست.

آنروزها اینطور بود و شاید هم امروز همینگونه باشد. کودکانی هستند و بودند که تا تابستان از راه میرسد و میرسید به زور خانواده یا به میل شخصی شروع به کاسبی میکنند و میکردند به اصطلاح کمک خرج خانوداده میشوند و میشدند!

۹ ساله بودم که تابستان سینی بامیه زولبیا و کیسه پشمک به دوش در کوچه ها به تمرین زندگی مشغول بودم.

مادرم سپرده بود زیاد از کوچه خودمان دور نشوم. گمانم آن چند روز همه ی کوچه ها صدای کودکی را که سعی میکرد کمی از توی گلو فریاد بزند " بامییییییه و زولبیااااااااااااااا و پشمک پشمک را شنیده باشند" دختری از من بزرگتر در دو کوچه آنطرفتر خانه داشتند. یادم هست از من پشمک خرید و من موجودی نداشتم بقیه پولش را پس بدهم. به او گفتم که دو سه ریالی را که باقی مانده است را تا ظهر میاورم و به او پس میدهم.

اما هرگز این کار را نکردم.

آن کوچه هنوز هست.

اما آن دختر نیست.

آن چند ریال و آن طلب هنوز اما یادم هست.

 ** دوستی عزیز تذکر داده است که محل   را      باید در جمله ی بالا تصحیح شود. از این همه دقت ممنونم (حسابی ممنونم)

+ نوشته شده در  ساعت   توسط ناتسی  |  آرشیو نظرات