باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

دنیای ماورالطبیعه

اجنه را جمع جن می گویند 

در حالیکه جمع جن جان است که در سوره ی الرحمن بار ها آورده شده است .

جن ها به دو دسته ی جن و جن انس تقسیم می شوند 

جن ها عمر طولانی بالای هزار سال دارند 

می توانند تغییر شکل پیدا کنند 

بیشتر به شکل سگ و گربه و یا از نسل سگ سانان قابل مشاهده هستند 

واقعه ی غدیر خم را خیلی از جن ها بیاد دارند روی این اصل جن سنی وجود ندارد 

یا شیعه هستند و یا کافر 

جن های مسلمان کاری با مردم ندارند و مزاحمتی برای مردم ایجاد نمی کنند 

ولی جن کافر بعضی وقتها مزاحم می شوند 

برای دفع جن های کافر خواندن قرآن را تجویز کرده اند 

برای دور کردن جن های انس فرستادن صلوات  بر حضرت رسول و آل او توصیه می شود 

سرعت جا به جایی جن ها بسیار زیاد است  در دلستان حضرت سلیمان نبی حمل تخت پادشاه سبا در کمتر از یک چشم بهم زدن بود 

موانع باعث نمی شود که جن از حرکت بیفتد حرکت آنها مثل جریان هوا است 

جن ها بعضی وقت ها به آدم‌ها کمک می کنند 

می گویند جن ها معمولا در کنار آدم‌ها زندگی می کنند 

یعنی خانه ای وجود ندارد که در آن جن وجود نداشته باشد 

اذان گفتن بلند  و ذکر لا حول ولله قوه ا الا بالله هم برای دفع جن مزاحم خوب است 

اگر جن مزاحم احساس بکند که ترس بر آدم مستولی شده است  بیشتر  جری می شود

******

این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم

سالها منتظر سیصد و اندی مرد است

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

اگر آمد ، خبر رفتن ما را بدهید

به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم


یادداشت روز

جمعه ی قبل در نماز جمعه شرکت کردم 

امام جمعه که آمدند از ابتدای ورود با تمام نمازگزاران یکی یکی دست دادند و خوش و بش کردند 

برای من عجیب بود !

روز سه شنبه گفتند از استانداری و بخشداری می خواهند بیایند و پیرامون مشکلات محل صحبت کنند 

ساعت نه صبح به محل مورد نظر رفتم 

تعدادی از اهالی هم بودند 

تعدادی از دانش آموزان دختر و پسر هم حضور داشتند 

ابتدا قرآن قرائت شد و بعد در حال نشستن بودم 

که سرود جمهوری اسلامی نواخته شد 

و بعد هم سلام مخصوص امام الرضا خوانده شد 

پذیرایی با نون شیرینی و آبمیوه پاکتی و چایی 

البته به تعداد پیش بینی نشده بود !

مثل همه جا ابتدا بزرگتر ها بر داشتند 

و بعد ته مانده اش بین دانش آموزان تقسیم شد !

سخنرانی شروع شد 

یکی از برادران سپاهی در مورد وقایع سال قبل با شعار زن . زندگی . آزادی  صحبت کرد تقریبا سه ربع ساعت شد 

در حالیکه منتظر بودیم بخشدار و نماینده استاندار در مورد آنچه که برای آن در مجلس بودیم صحبت کند جلسه به اتمام رسید 

ظاهرا کل مجلس به مناسبت هفته ی بسیج بود 

نه . استماع مشکلات 

یواشکی لز امام جماعت سئوال کردم  پس چرا ؟ 

گفت نمی دونم به من گفتند اینطور اعلام کن تا مردم حضور پر رنگتر داشته باشند !

گفتم اگر راستش را هم می گفتند من می آمدم  

علی برکت الله 


روی قول خدا باید حساب کرد

بسم الله الرحمن الرحیم 

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

سوره انعام 

خداوند قول کمک را داده است بشرط 

۱ _ توکل به خداوند 

۲ - شکر گزاری 

مظلومانه تنها ماندند 

https://s30.picofile.com/file/8468779142/%D8%B5%D8%AF%D8%A7_%DB%B0%DB%B0%DB%B2_sd.m4a.html

سلام تهران

بعد از یکماه شمال نشینی 

بالاخره تصمیم گرفتم  به  تهران باز گردم 

بارون می زد چه بارونی  سیل آسا 

مردد بودم که حرکت کنم و یا سفر را بیندازیم برای جمعه 

بالاخره در زیر بارون

وسائلی را که جمع کرده بودم و نیم اش را شب قبل در صندوق گذاشته بود م  بقیه را هم جای دادم 

لباس ها کلا خیس شد 

در و پیکر را بستم و برق یخچال را  قطع کردم

چون دفعه قبل فیوز پریده بود و  محتویات داخل فریزر شل شده بودند 

راه افتادم هنوز صد متر دور نشده بودم یادم اومد گاز را نبستم 

بر گشتم گاز را قطع کردم 

در زیر بارون سیل آ سا اگر چه  رانندگی لذت دارد 

ولی مشکلات خودش را هم دارد 

جاده ی هراز هم وقتی بارندگی بشود کوه  ریزش می کند  بعضی جا ها قلوه سنگ های بزرگی وسط جاده افتاده بود 

نکته ی جالب سنگ های درشت را رانندگان پاک سازی می کردند 

دمشان گرم 

چند تا تصادف هم ملاحظه شد 

وسط راه یهویی یادم اومد که تخم مرغهایی که دو روز  برای دریافتش مسافرت را عقب انداخته بودم را فراموش کردم که با خودم بیارم 

راه برگشت هم نبود چون دو سوم راه را طی کرده بودم