باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

سلام تهران

بعد از یکماه شمال نشینی 

بالاخره تصمیم گرفتم  به  تهران باز گردم 

بارون می زد چه بارونی  سیل آسا 

مردد بودم که حرکت کنم و یا سفر را بیندازیم برای جمعه 

بالاخره در زیر بارون

وسائلی را که جمع کرده بودم و نیم اش را شب قبل در صندوق گذاشته بود م  بقیه را هم جای دادم 

لباس ها کلا خیس شد 

در و پیکر را بستم و برق یخچال را  قطع کردم

چون دفعه قبل فیوز پریده بود و  محتویات داخل فریزر شل شده بودند 

راه افتادم هنوز صد متر دور نشده بودم یادم اومد گاز را نبستم 

بر گشتم گاز را قطع کردم 

در زیر بارون سیل آ سا اگر چه  رانندگی لذت دارد 

ولی مشکلات خودش را هم دارد 

جاده ی هراز هم وقتی بارندگی بشود کوه  ریزش می کند  بعضی جا ها قلوه سنگ های بزرگی وسط جاده افتاده بود 

نکته ی جالب سنگ های درشت را رانندگان پاک سازی می کردند 

دمشان گرم 

چند تا تصادف هم ملاحظه شد 

وسط راه یهویی یادم اومد که تخم مرغهایی که دو روز  برای دریافتش مسافرت را عقب انداخته بودم را فراموش کردم که با خودم بیارم 

راه برگشت هم نبود چون دو سوم راه را طی کرده بودم 


نظرات 1 + ارسال نظر
Baran 1402/07/21 ساعت 08:12

سلام بر شما و تهران.
خدا را شکر و سپاس بابت به سلامتی و خیر و خوشی رسیدن تون.تخم مرغ ها هم چشم نظر بودن.فدای سر تون که جا گذاشتین

اینجا هم باروون بارید.یعنی یک نفس بارید.جوری که شالی زارها و باغ ها پرآب شد.
+باروون و رانندگی و
برف پاک کن.
البته این جاده ای که شما تصویر کردین.خیلی ترسناک بود.
چوپان هم.از راه سمنان .تهران.به رشت برگشت.پری شب.پیش ما بود.

سلام
آره ریزش قلوه سنگ همیشه خطرناک است دو روز پیش یک مرد ۴۲ ساله فوت شد و خانم و بچه اش هم مجروح شدند
خب بسلامتی چوپان هم از سفر برگشت
این مسیر رشت به مشهد بهترین وسیله همان هواپیما است
آدم چه زود به محیط خو می گیرد
هنوز نیامده فکر می کنم ده روز دوام نیاورم دو باره بر گردم
فکر می کنم ده روز تهران ده روز شمال منصفانه باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد