در زمان نوجوانی
برادر کوچک ترم گفت می خواهم یک بانک تاسیس کنم
همه گفتیم عالی است
سرمایه هامون را جمع کردیم
که عبارت بود از پول تو جیبی که ماهیانه بما می دادند
آنهم روزی ده ریال
بانک تاسیس شد
برای تمام سهامداران دفترچه صادر کرد
از فردایش
دیدم هر روز میرود بستنی می خرد
سینما می رود
تنقلات استفاده می کند
خلاصه کلی خوش به حالش بود
خب حدس زدم خوشگذرانی اش از پول ما است
هنوز به هفته نرسیده بود
پولم را گرفتم
بقیه هم گرفتند
که صدای اعتراضش بلند شد
سر من کلاه گذاشتید پول های مرا هم بالا کشیدید
گفتم نه عزیزم روزی دو سه بار بستنی خوردن عوارض دارد
این داستان مرا یاد وضعیت بانکهای قارچ گونه ی کشور انداخت
و وام میلیاردی با بهره ی صفر درصد و باز پرداخت دویست و چهل ماهه
بیچاره ملتی که پولهایشان را برای چندر غاز سود ماهیانه به آنها سپرده اند
سلام بر شما




...
جسارتا ایشان همان برادری هستند که،کنار شما و مادر و پدر و
عمو بودند؟که جفت تان کت پوشیده بودین؟
پ.ن
آه...از وضعیت بان ک ها و
حرف حساب و درست و میزان شما
سلام
نه همان که رفت آمریکا و دیگر بر نگشت
الان هم در آلبانی است
***
من سربازی ام در ژاندارمری بود در رژیم قبل
در ماه چهار تا کامپوت به ما می دادند
رئیس پاسگاه محترمانه سه عدد می داد
یکی لش را بر می داشت می گفت وقتی به عیادت کسی می رویم دست خالی نرویم
گذشت ما را به پاسگاه ازگله همانجایی که در زلزله سرپل ذهاب مرکز زلزله بود انتقال دادند
بعد اونجا فهمیدیم سهمیه کامپوت ۵ تا است
پانزده روز در اونجا بودم بعد منتقل شدم به قصر شیرین
آنجا به ما شش عدد کامپوت می دادند
خلاصه بدوز بدوزی بود که نگو
چند وقت بعدش تیمسار فرخ نیا رئیس ژاندارمری وقت را به جرم دزدی گرفتند و زندان کردند
خیلی ممنون از پاسخ تون.

خداوند خیر و برکت شما را بیش نماید

و همچنین توضیحات تون.
متاسفانه اینها مثال زنجیر بهم متصل اند.واو تنها معترض است.بهمین خاطر.معترض ها را تبعید می برن.متخلف ها را پست و اعتبار می بخشن.واصن اوضاع ب چاپ ب چاپی است.کاشکی قانون بود.قوانین ب عدالت اجرا میشد.
اینکه پول برای شما ارزش ندارد
یعنی وابسته و
دل بسته اش نیستین و
راحت خرج میکنید و
می بخشین را خیلی دوست دارم.
با درود
نه بابا از این خبر ها هم نبست
مال هست جون که نبست که آدم ازش راحت بگذرد