بچه که بودیم بچه های شیر خوار
یک پستانک داشتند که قرمز رنگ بود ته آن هم یک وسیله بود که با فشار از خودش صدا در می کرد
این پستانک با یک نخ به لباس بچه سنجاق می شد
اون طرف شانه هم یک دعا که در پارچه ی سبز پیچیده شد بود با سنجاق به لباس وصل بود
شیشه شیر بچه یک شیشه نوشابه بود که یک پستانک دو ریالی کرم رنگ را به آن وصل می کردند
و چای کمرنگ و قنداق را به ناف بچه می بستند
وقتی رنک پستانک کرم تیره می شد آنرا دور می انداختتد که ما آنرا به شیر ٱب وصل می کردیم وقتی پر آب می شد برای خیس کردن همدیگه از آن استفاده می کردیم
حالا شیشه شیر شده پانصد هزار تومن
پستانک بچه صد و پنجاه هزار تومن
بی خود نیست که زوجها از بچه آوردن منصرف می شوند
سلام بر شما
خودمون و بچه ها.پستانک مصرف نداشتیم



من از بچه هایی که .خواب آلود،پستانک رو،هن هن کنان تناول می کنن.خیلی خوش ام میاد.
به قول سلمان .نون خِ،پانصد هزار تومن
سلام
دیروز یک خانم جوان با یک نوزاد درست شبیه و اندازه ی قند عسل در مترو دیدم که بچه را مثل کانگورو روی شکمش بسته بود لباس بچه هم خیلی مرتب بود
چشاش باز بود و اطراف را می نگریست
روی سر من ایستاده بودند
من محو تماشای نوزاد بودم و او را داشتم مقایسه می کردم
که خانمه گفت شکلات می خواهی
تازه فهمیدم مادر فروشنده ی داخل قطار است
آن وقت وقتی که من به دخترم میگم به جای هزینه ی هنگفت اسنپ با مترو بیا مترو هم که دم خونه ات هست
میگه نمیشه سختمه با این همه بار و بندیل هنک هنک با مترو بیایم