از مسجد که بیرون آمدم
چشمم به یک ستاره ی پر نور در آسمان پر غبار و دود افتاد
انگار یک آشنای قدیمی را دیدم
واقعا خیلی وقت بود یک ستاره ندیده بودم
باز هم جستجو کردم
و یکی دیگه ریز ترش را دیدم
*****
پنجاه سال پیش در شهریور
یواش یواش هوا خنک می شد به طوریکه دیگه بیرون نمی شد خوابید
پست بام ها که منظره زیبایی از ملحفه های سفید که دور تخت ها را گرفته بود داشت
دیگه جمع می شد و تخت ها هم در خرپشتک پشت بامها بایگانی می شد
عملا از هشتم شهریوردیگه حتی صبحانه خوردن در حیاط هم دلچسب نبود
https://music-fa.com/download-song/19882/

با سلام و شب بخیر.
با خوندن بخش اول پست تون.یاد این ترانه افتادم
سلام
یعنی این خاطر مثل اون ترانه یمعتمدی اینقدر سوزناک بود
عرضم به حضور شما که،حس و حالِ امیر علی خانِ از مسجد بیرون آمده و..با ستاره ی پر نور،آن هم در آسمانِ غبار گرفته،..





خیلی هم عالی بود.
واما سوزناک بود اش .آنجا که،به ستاره ی پر نور اکتفا نکردین و
باز هم جستجو کردین و
سپس ها.. یکی دیگه،ریز ترش را دیدین
سلام
آره فقط دو تا ستاره آن هم از لابلای آسمان دود گرفته
یک بار در سفر با اتوبوس جایی برای شام ایستاد که می شد دست دراز کنی و ستاره بچینی
سلام بر شما
شما را هم یاد کردم
اتفاقاً دیشب که رفتم تو بالکن،آسمان دقیقاً همانی بود که،شما به تصویر کشیدین.
سپاس
هر زمان تصاویر زیبا چه در زمین و چه توی آسمان خطه ی شیراز دیدید
یک صلواتی هم از طرف من برای مادر سادات بفرستید
به روی چشم