باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

ترس و یا سیاست

کلاس چهارم ابتدایی را در یکی از شهرستان ها مشغول تحصیل بودم  شهری که پر از آدم های فقیری که واقعا به نان شب  هم محتاج بودند و صد البته تعداد عائله ها هم کمتر از ده نفر نبود ریز و درشت کنار هم زندگی می کردند و با حداقل ها می ساختند و شاید هم می سوختند

پدر من کارمند بود در مقایسه با افراد آن شهر جزء ثروتمند ها به حساب می آمدیم

یکبار آموزگار از بچه ها پرسید امروز  ناهار  چه خورده اید آمار یا آش بود یا نان و دوغ و یا نان و پنیر و خیار به طوریکه وقتی از من پرسید ناهار چی خوردی خجالت کشیدم بگویم برنج

شهرستان فوق  از امکانات اولیه هم بی بهره بود به طوریکه انواع بیماری های مثل انگل و کچلی و  تراخم  بیماری های معمولی و پیش پا افتاده  به حساب  می آمد

 وجود  کک و شپش  پشه مالاریا و مگس  هم   خیلی عادی بود 

تابستان ها اکثر بچه ها با اون دستهای کوچکشون کارگری و شاگردی می کردند و تفریح شان هم شنا در رودخانه هایی بود که دور شهر را گرفته بودند

ما هم شنا  را در همان رودخانه ها یاد گرفتیم رودخانه هایی که بعضی وقت ها برای مبارزه با پشه ی آنوفل آغشته به نفت کوره می شد و ما نفت ها را با دست کنار می زدیم و شنا می کردیم

یک روز با هم محلی هایمون برای شنا به رودخانه رفته بودیم تعدادمون چهار پنج نفر بود در اون ور رودخانه هفت هشت نفر بچه تقریبا هم سن سال مون مشغول  متلک گفتن و مزه پراندن شدند به قول معروف سرو شاخ برای دعوا می گرفتند خب من هم حساب کردم زورمون به آنها نمی رسد  برگشتم  و گفتم ما همشهری هستیم چرا باید دعوا کنیم  و با سیاست تعامل آنها را از خر شیطان پیاده کرده گفتند ما  کی دنبال دعوا هستیم 

لباس را که پوشیدیم دوستان به من اعتراض کردند که تو ترسیدی چرا آن حرفا را زدی

و شروع کردن یه تحریک آن طرفی ها 

 برای  شروع یک دعوای جانانه آنها هم از خدا خواسته به گروه ما حمله کردند و تا آنجایی که دوستان جا داشتند کتک خوردند  و همه گریان و  نالان با لباس های  پاره بسمت خانه حرکت کردیم البته در این دعوا هیچ کدام از آن بچه ها سراغ من نیامد و در واقع از این قضیه من  قسر در رفتم

ولی همیشه وجدانم ناراحت بود که چرا به کمک دوستان نرفتم و آنها را تنها گذاشتم با توجه به اینکه به عاقبت کار آگاه بودم

Image result for ‫عکس زدو خورد  بچه ها‬‎




نظرات 3 + ارسال نظر

دوست عزیز
عذاب وجدان نداره ! شما به نظر من با اون سن کم رسالت انسانی خود تون رو انجام دادین . اونا کله شقی کردن که نباید شما تاوانش رو بدین ...
به نظر من ناراحتی و عذاب وجدان بیمورده ...

سلام
آخه من خودم خیلی شر بودم کمتر هم کلاسی و یا بزرگتر از من بود که زورش به من می رسد
ولی آنجا به عنوان یک ترسو شناخته شدم

به به عموی سیاست مدار:))
من بچه شری نبودم اما حرف زور را نمی پذیرفتم الان هم نمی پذیرم و کوتاه نمیام حتی اگر به ضررم تموم بشه;))

حالا به نظرت اونا حرف زور می خواستن بزنند
من که فکر نمی کنم فقط دنبال شر بودند !

اونا می خواستند قدرت نمایی کنند خوب این حرف زوره دیگه اما خوب کار درست رو شما انجام دادید جوونیام بیشتر درگیر مسائل می کردم خودمو اما الان سعی می کنم اصلا مسئله ای بوجود نیاد

بالاخره درست یا غلط کتک نخوردم
ولی دوستام را با کارتک هایی که برای بریدن چرم استفاده می کردند آی زدند
فکر کنم اگه یکی از او ضربه ها را بچه های الان بخورند به این زودی ها نتوانند راه بروند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد