باشماق

اجتماعی - انسانی

باشماق

اجتماعی - انسانی

احضار روح

خاطره ی دیگر

در اون جمع آقایی بود که پدرش چند ماه پیش فوت کرده بود

اصرار کرد که اگر می شود روخ پدرش را احضار کند

دو باره دور میز نشستیم و همان درخواست ها تکرار شد بغل دستی من دو باره به حالت خلسه رفت و بین صحبت هاش مرتب می گفت زنم

زنم   زنم

نشون می داد که برای خانمش نگران است

بعد ها پرسیدم چرا این حرف را مرتب تکرار می کرد

گفتند : بچه ها به مادرشون زیاد نمی رسند و او کاملا تنها مانده است

ظاهرا بچه ها برای پدرشون حج خریده بودند که  از او در باره ی حجش سئوال شد جواب داد کمکم  کرد  کمکم  کرد

بعد ها که با اون آقای که احضار روح می کرد کمی خودی تر شدیم  سئوال کردم ما هم می توانیم اینکار را بکنیم

جواب داد می شود ولی اگر تسلط نداشته باشید ممکن است دچار ارواح خبیثه بشوید و رهایی از آن تقریبا غیر ممکن است

ازش سئوال کردم این کار را از کی و چگونه آغاز کردید

توضیح داد که در جوانی به این امر خیلی علاقه داشتم ابتدا با دوستان به قبرستان می رفتیم اونهم در شب  در مقبره های متروکه

یک بار که در حال احضار روح بودیم درست مثل فیلم های خانه ی ارواح  در ها به هم می خورد و پنجره ها باز و بسته می شد به طوریکه

فرار را بر قرار ترجیح دادیم

دوستان می گفتند تعداد زیادی مار در منزل نگه داری می کند که با نیروی هیپنوتیزم آنرا را می خواباند

و یا با  چشم دوختن به چشمان جانوران آنها را هیپنوتیزم می کند

البته ایشان سه ازدواج ناموفق داشت علتش  این بود که همسرانش بعد یک مدت دچار بیماری اعصاب می شدند

اولین همسرش دستیارش بود که همیشه بصورت مدم در جلسه ها حاضر می شد

همسر سومش را که من دیدم  کاملا  متوجه نا متعادل بودنش شدم که اصرار داشت در آن جلسه حضور پیدا کند ولی شوهرش خواست که جلسه را ترک کند او هم درست مانند آدم های بی روح بدون حرف جلسه را ترک گفت

وقتی جلسه تمام می شد  مدم را با زدن یک بشگن در مقابل صورتش بیدار می کرد ولی مدم اصلا چیزی به خاطرش نمی اومد 

نظرات 4 + ارسال نظر

ترسناکه امشب چطوری تو اتاقم بخابم؟
یه سوال
ارواح هم از ما میترسن؟

نه چرا بترسند

زرین 1394/06/25 ساعت 11:03 http://zarrinpur94.blogfa.com

سلام من از وبلاگ آقا بهمن اینجا را پیدا کردم.راستش اسم وبلاگتون جذبم کرد.
فقط چند تا پست خوندم وخوشم اومد بقیشم میخونم.
درمورد پست آخه چرا .باید بگم دلم خنک شد حاج خانم باهاتون قهر کرد
درسته احترام مادر واجبه ولی دیگه وحی منرل نیست که.
یه بار برادر شوهر خواهر شوهرم به خاطر اختلاس افتاده بود زندان وبعد مدتی براش مرخصی خورده بود ومادر شوهرم مارا مجبور با جعبه شیرینی بریم دیدنش.هنوزم که هنوزه شوهرم یادش میوفته از خودش خجالت میکشه.چرا؟چون نه گفتن بلد نیست.

بلاگفا دیگر بلاگفای قدیم نیست
هر روز یک ایراد جدیدی پیدا می کند
درست مثل ماشین های ایران خودرو هر روز کیفیت آن کاسته و قیمتش زیادتر می شود
بالاخره باید بعضی وقتا به حرف مادر ها هم گوش داد
اگر چه غیر منطقی هم خواسته ای داشته باشند

زرین 1394/06/25 ساعت 12:47 http://zarrinpur94.blogfa.com

باسلام دوباره.الان پستای بهار امسالو وخوندم وفقط اشک ریختم.مخصوصا اونجا که گفته بودید دامادم ونوه ام تنها اومدن خونمون.یا اون خانمی که کنار تخت نشسته بود واز عروسی میگفت.واقعا اشکمو در آورد.الان حالشون چطوره؟امیدوارم خوب باشن وسایش بالا سر دخترکش

سلام
ممنون
امروز رفتیم ام آر ای جدید گرفت دوشنبه قرار است جوابش را بدهند امیدواریم که مشکلی نداشته باشند
ظاهرش که خوب است الحمدالله

خدا را گفتم :



بیا جهان را قسمت کنیم ؛



آسمان برای من ، ابرهایش برای تو



دریا برای من ، موج هایش برای تو



ماه برای من ، خورشید برای تو



خدا خندید و گفت :



تو بندگی کن ؛



همه دنیا برای تو ؛ من هم برای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد